بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلّى الله على محمد وآله الطاهرین ولعنة الله على اعدائهم أجمعین*
:: درآمد
در ماه رجب قرار داریم، ماهى که در شمار چهار ماه حرام (رجب، ذى قعده، ذى حجه و محرم) و از جمله سه ماه برگزیده خداست. این ماه به دلیل همین ویژگى ها منشأ خیرات و برکات و هدایت فراوانى است که انسان هاى پاک در حد توان از موهبت هاى آن بهره ها گرفته، با تأسى به خاندان پاک رسالت و پیروى از آموزه هاى آنان سعادت دنیا و آخرت خود را رقم مى زنند و البته روى گردانى از آن، فرجامى ناستوده در پى خواهد داشت. نگاهى به روایات، عظمت و جایگاه والاى این ماه را براى همگان آشکار مى کند، مشروط به آن که انسان هواى نفس را وانهاده، آنچه خداى متعال و رسول و جانشینان رسولش خواسته اند، در پیش گیرد و با تمام وجود رهنمودهاى آنان را با جان و دل پذیرفته و در زندگى فردى و اجتماعى خود به کار بندد.
:: ماه عظیم خدا
در زبان روایات هرگز به موردى بر نمى خوریم که به گزاف چیزى یا و قتى را بزرگ و عظیم شمرد، بلکه عظیم شمردن از نظر روایات بر اساس حرمت و عظمت چیزى، مکانى یا زمانى است. از میان زمان هایى که عظیم خوانده شده، آن مقدار که روایات را کاویده ام تنها ماه مبارک رمضان و ماه رجب است.
بر اساس آنچه در روایات آمده، همان طور که حضرت بارى تعالى از میان خلق خود برگزیدگانى دارد، از میان زمان ها نیز ماه ها و روزها و پاره وقت هایى را برگزیده است، از جمله موردى که رسول خدا درباره آن فرموده است:
إن الله عز وجل اختار من الشهور شهر رجب و شعبان و شهر رمضان...؛(1) خداى ـ عز وجل ـ ماه رجب و ماه شعبان و ماه مبارک رمضان را از میان ماه ها برگزید.
در جایى دیگر مى خوانیم:
الشهر الحرام العظیم؛(2) [همان] ماه حرام بزرگ.
نیز حضرت رسول (صلى الله علیه وآله وسلم) درباره این ماه فرموده است:
شهر الله العظیم شهر رجب؛(3) ماه بزرگ خدا، ماه رجب.
همان طور که پیش تر خواندیم، ماه رجب یکى از ماه هایى است که از یک سو در شمار ماه هاى حرام است و از دیگر سو جزء سه ماه برگزیده خداست. در این جا بحثى ظریف پیش مى آید آیا ماه رجب برتر است یا ماه مبارک رمضان؟ در این باره روایاتى وارد شده که به لحاظ رعایت اختصار، از پرداختن به آن پرهیز کرده، به این بیان بسنده مى شود که این ماه دربردارنده فضیلت ها و برترى هاى بسیارى است، از جمله این که برگزیده خدا و ماه حرام است. وانگهى تا آن جا که روایات را دیده ام، تنها درباره این ماه و ماه مبارک رمضان تعبیر «عظیم» به کار رفته است. البته برگزیدگان، خود داراى مراتبى هستند، اما در هر حال تمام آن ها فى نفسه فرصتى طلایى و مغتنم هستند که نباید آن ها را از دست داد.
توجه داشته باشیم که مقایسه این ماه با طلا تنها و تنها از آن روست که مثالى بهتر و به ذهن نزدیک تر وجود ندارد و ذهن دنیایى ما بیش از این را نمى شناسد و لذا چنین فرصت هایى را به طلا تشبیه مى کنیم و این در حالى است که موهبت هاى الهى در قالب ماه هاى بزرگ، روزهاى بزرگ و... فراتر از تصور و فرصتى فوق العاده هستند، در حالى که طلا، وسیله اى است براى گذراندن چند روز دنیا.
به یک سخن اگرچه ماه رجب ـ به حسب موارد یادشده ـ من حیث المجموع ویژگى هایى دارد که در ماه شعبان و ماه مبارک رمضان یافت نمى شود، اما بر آن نیستم که ماه رجب را از ماه مبارک رمضان برتر بدانم. البته ماه مبارک رمضان نیز ویژگى هایى دارد که ممکن است در ماه رجب نباشد، اما در هر حال، ماه رجب فرصتى استثنایى است.
:: خدا، ناظر بر اعمال
مرحوم علامه مجلسى (رحمه الله) در باب معاد بحارالانوار روایتى از رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) آورده است که بخشى از آن به ماه رجب، شعبان و ماه مبارک رمضان اشاره دارد، لذا آن را در این جا مطرح مى کنم، چه این که این روایت از چنان غناى محتوایى برخوردار است که اهل سخن مى توانند سى جلسه را به تبیین آن اختصاص دهند. در بخشى از این روایت ـ نسبتاً ـ طولانى آمده است:
... أما إن الله ـ عز وجل ـ کما أمرکم أن تحتاطـوا لأنفســکم وأدیانــکم وأموالــکم باستشهاد العدول علیکم، فکذلک قد احتاط على عباده ولهم فی استشهاد الشهود علیهم...؛(4) [هان بدانید] همان گونه که خداى ـ عز وجل ـ فرمان تان داد تا با گرفتن گواهانى دادگر، براى جان، دین و اموال تان احتیاط کنید (آن ها را از تباهى و فراموش شدن محفوظ دارید)، همان سان خود [و به منظور] احتیاط بر [ضد] بندگان و به نفع آنان گواهانى گرفته است.
این گواه گرفتن از آن روست تا انسان در دین، در نفس و در دارایى اش کمتر به بیراهه و انحراف گرفتار شود و به تعبیر دیگر چنین اقدامى براى رفعت بخشیدن به بشر است. مى بینیم خداى متعال با آن والایى و عظمت، خود را در مرتبه انسان قرار داده و از او خواسته تا همان سان که خود اعمال او را با گرفتن گواه براى روز حساب رسى اش ذخیره فرموده، انسان نیز خود براى کردار خود گواه بگیرد. بى تردید این فرمان خدا که در قالب روایت به انسان ها رسیده یک جهان معنا و مطلب دارد که فکر بشر بدان نمى رسد، اما مسلم این است که حضرت حق بندگان را فرمان داده است تا از دین خود حفاظت نمایند.
پر واضح است خدا بندگان و آفریدگان را پیش از آفرینش مى شناخته و تا پایان عمر جهان اعمال شان را مى داند، پس، از چه رو از آنان مى خواهد تا آنان را بر خویش گواه گیرند و خود نیز بر آنان گواه مى گیرد؟ مسلماً در این فرمان و در جمله «لأنفسکم وأدیانکم وأموالکم» نکاتى ظریف و مهم نهفته و آن، قرار دادن کلمه «أدیانکم» میان دو کلمه نفس و مال(5) است که خود فرصتى طولانى مى طلبد.
جان کلام این است که انسان اگر خوب عمل کند، گواه گرفتن خود و خدا براى او به منظور حفظ و ثبت اعمال اوست و اگر ـ خداى ناکرده ـ به بیراهه رود و مسیر خطا بپیماید، حضرت بارى تعالى اعمال او را ثبت کرده، حجت و گواهى علیه او قرار خواهد داد.
شایان توجه است «لام» و «على» که در عبارت پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) آمده، به ترتیب به نفع و بر ضد را لحاظ داشته است.
:: گواهان خدا
پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) در ادامه روایت مى فرماید:
فـللّه ـ عز وجل ـ على کل عبد رقباء من کل خلقه، ومعقبات من بین یدیه ومن خلفه یحفظونه من أمر الله ویحفظون علیه ما یکون من أعماله، وأقواله، وألفاظه، وألحاظه، والبقاع التی تشتمل علیه، شهود ربِّه له أو علیه، واللیالی، والأیام، والشهور شهوده علیه أو له، وسائر عبادالله المؤمنین شهود علیه أو له، وحفظته الکاتبون أعماله شهود له أو علیه...؛(6) خداى ـ عز وجل ـ بر هر بنده اى نگاهبانانى از تمام خلقش گمارده است و نیز فرشتگانى که پى در پى او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت سرش پاسدارى مى کنند [زیر نظر دارند] و رفتار، گفتار، الفاظ و چشم برهم زدن هاى او را ـ چه به نفع چه بر ضد او ـ ثبت مى کنند. همچنین روزها و شب ها و ماه ها و تمام بندگان مؤمن خدا و نیز نگاهبانان گماشته شده بر او که اعمال او را مى نگارند و زمین ها بر ضد او یا به نفع او گواه خواهند بود.
توجه به این نکته از اهمیت بالایى برخوردار است که نگاهبانان نام برده شده در روایت، غیر از رقیب و عتیدى هستند که قرآن درباره آنان فرموده است:
(مَّا یَلْفِظُ مِن قَوْل إِلاَّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ)؛(7) [آدمى] هیچ سخنى را به لفظ درنمى آورد مگر این که مراقبى آماده نزد او [آن را ضبط مى کند].
روشن است وظیفه مراقب، زیر نظر داشتن کسى است که به مراقبت او گمارده شده است، اما او نمى تواند به طور کامل و گسترده تمام اعمال ریز و درشت فرد را زیر نظر بگیرد، چراکه ممکن است لحظه اى غافل شود، به خواب رود یا این که چشم بر هم زدنى نگاه خود از او بازگیرد و لذا چنین نظارت و مراقبتى کاملاً محدود و ناتمام است، پس گماشتگان مى بایست نگاهبانانى باشند که تمام رفتار بنده را ثبت کنند. روایت پیش گفته، در این باره مى فرماید: «فـللّه ـ عز وجل ـ على کل عبد رقباء من کل خلقه؛ خداى ـ عز وجل ـ بر تمام بندگانش مراقبانى از تمام آفریدگان خود قرار داده است».
بر اساس این سخن، تمام اشیائى که در اطراف خود مى بینیم و آنچه از آن استفاده مى کنیم مانند: انگشترى، قلم، عینک، لباس و... روزى به نفع یا علیه ما گواهى خواهند داد. البته اعضا و جوارح آدمى خود به طور مستقل گواهى مى دهند. در این باب تنها یک روایت نیامده که با مطالعه بحارالانوار به روایات فراوانى با همین مضمون روبه رو مى شویم و پى به کار بزرگ مرحوم علامه مجلسى (رحمه الله) مى بریم. چه خوب است در فرصت هاى کوتاهى که دست مى دهد، همگان با مطالعه این کتاب گران سنگ بر دانش خود بیفزایند.
:: گواه گرفتن براى خویش
در روایت آمده است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روزگار خانه نشینى و به این جهت که براى اداره اجتماع کمتر مى توانستند وقت صرف کنند، در کنار هر نخلى که کاشته بودند دو رکعت نماز مى گذاردند که مجموع آن هزار رکعت مى شد.(8)
یادآورى یک مطلب ضرورى است و آن این که آیا هدف از آفرینش امیرالمومنین (علیه السلام)با آن عظمت و اندیشه و بلندى مرتبت تنها و تنها براى کاشتن چند نخل بود؟ بى تردید آفریدن چنان ابرمردى براى چنین مقصدى، اتلاف بشر، تاریخ و انسانیت و به یک سخن اتلاف دنیا و آخرت است و خداى متعال از این که بزرگ مردى را تنها براى کاشتن چند نخل بیافریند، منزه است. مسلم این که حضرت بارى تعالى دنیا را جایگاه آزمون خواسته و همگان حتى امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ابوبکر و عمر را مورد آزمون قرار داده است و این روند تا به آخر ادامه خواهد یافت.
البته غالب انسان ها درکى در حد کاشتن نخل دارند و چنین کارى در شأن آنان است و گاهى حتى جز این را نمى دانند، اما امیرالمؤمنین (علیه السلام) 25 سال از عمر خود را ـ بالإجبار ـ در غیر اقتضایى که خداوند حضرتش را براى آن آفرید سپرى کرد و آن چند سال دیگر نیز در همین سطح بوده است، ولى خداى متعال بنا را بر امتحان خلق گذارده و شهوات، عقل خیر و شر را ابزار این امتحان قرار داده است.
شاهد سخن دو رکعت نمازهاى امیرالمؤمنین (علیه السلام) در کنار هر اصله درخت است. در روایت حضرت صادق (علیه السلام) است که از آن حضرت دلیل چنین شیوه نمازگزاردن را پرسیدند، فرمود:
فإنها تشهد له یوم القیامة؛(9) زمین به نفع او گواهى مى دهد.
بر اساس این فرموده امیرالمؤمنین (علیه السلام) فقیهان از جمله مرحوم صاحب جواهر گزاردن نمازهاى مستحب را در چند مکان مستحب مى خوانند، به این معنا که هر دو رکعت نماز شب در یک جایى از اتاق گزارده شود. این مطلب را به عنوان عموم و مستحبات در روایت ندیده، بلکه در آثار فقها دیده ام، ولى ممکن است روایتى بدین منطوق و مضمون باشد. در مقابل، درباره نمازهاى واجب دلیل خاص داریم مبنى بر این که مستحب است در یک جا خوانده شود. البته این امر ـ با لحاظ داشتن باب تزاحم که باب وسیعى است ـ ممکن است از یک جهت و دیگرى از دیگر جهت مستحب باشد، اما فقیهان غالباً در مورد نمازهاى واجب قائل به این مطلب هستند که مستحب است هر نمازگزارى، جایى در خانه اش براى نمازهاى واجب مشخص کند و این از مستحبات فرائض است.
... یتخذ مسجداً للصلاة...؛(10) مصلایى را براى نماز اختصاص دهد.
جان سخن این که همین زمین و فرش زیرپاى مان، بر گفتار، رفتار، هدف از گفتار، هدف شنونده، نیت ها و برداشت ها گواهى مى دهد و این مطلب، صریح عبارت «رقباء من کل خلقه» است که پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) فرموده است. حضرت بارى تعالى افزون بر گواهانى که از تمام آفریدگان بر اعمال انسان گرفته است، فرشتگانى سخت حساب گر نیز بر انسان گمارده و در این باره مى فرماید:
(لَـهُ مُعَقِّبَـتٌ مِّـن بَیْـنِ یَدَیْـهِ وَ مِـنْ خَلْفِـهِ یَحْفَظُونَـهُ مِـنْ أَمْـرِ اللَّهِ...)(11) براى او فرشتگانى است که پى درپى او را به فرمان خدا از پیشِ رو و از پشت سرش پاسدارى مى کنند.
البته همه آن چیزهایى که باید به انسان برسد، قرآن بدان نپرداخته، بلکه بیان آن را به پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) واگذارده است، آن جا که مى فرماید:
(... وَ مَآ ءَاتَـکُـمُ الرَّسُـولُ فَخُــذُوهُ...)؛(12) و آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آن را بگیرید.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) نیز در راستاى وظیفه اى که خدا بر عهده اش نهاد، فرمود:
إنی مخلف فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی؛(13) من دو [امانت] بزرگ در میان شما برجاى مى نهم، کتاب خدا و عترتم.
بر مبناى ضرورت استمرار خط هدایت، عترت پیامبر، یعنى امامان معصوم (علیهم السلام) نیز فقیهان و مراجع تقلید را معرفى نمودند تا براى ما که قدرت برداشت از قرآن را نداریم آن را تبیین کنند؛ کتابى که به فرموده حضرت حق جامع همه امور مورد نیاز بشر است، آن جا که مى فرماید:
(... وَلاَ رَطْب وَلاَ یَابِس إِلاَّ فِى کِتَـب مُّبِین...)؛(14) و هیچ تر و خشکى نیست مگر این که در کتابى روشن [ثبت] است.
:: ثبت دقیق اعمال
در این روایت، افزون بر جمله قرآنى (یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ...)(15) عبارت «ویحفظون علیه ما یکون منه؛ هرچه از او سرزند بر ضد او ثبت مى کنند» آمده است. در واقع گماشتگان الهى و فرشتگان نگاهبان، هم به نفع ما حفظ مى کنند و هم علیه ما. باید توجه داشت کلام عرب از دقت و ظرافت برخوردار است و لذا پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) در سخن خویش عبارت «ما یصدر منه» را به کار نبرده، بلکه فرموده است: «ما یکون منه» که از صدور فعل یا سخن دامنه گسترده ترى دارد و این یعنى هرچه از او بروز مى کند، اعم از سخن و کردار. البته روشن است که کلمه «من» بیانیه است و بخشى از آنچه از انسان سرمى زند درنظر دارد.
کلمه «ألفاظه» که در روایت آمده است جمع «لفظ» به معناى پرتاب کردن است و در زبان عربى آب دهان یا چیزى دیگر را از دهان انداختن لفظ مى گویند و در واقع قول، اخصِّ از لفظ و لفظ اعم است و سخن گفتن یکى از مصادیق لفظ است. از این رو کلمه ألفاظه در کنار اقوال آمده است و مصادیق دیگر لفظ را اراده فرموده است، مانند هر سخن و رفتارى که از انسان نسبت به دیگرى صادر مى شود.
تعبیر بعدى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) در این روایت «ألحاظه» است که فعل چشم و یک پلک زدن و نگاه دزدانه را «لحظ» مى گویند و نفس را نیز لحظ گفته اند، چراکه در یک لحظه از جایى به جاى دیگر مى رود. به هرحال خداى متعال فرشتگان و تمام آفریدگان را بر یکایک افراد گمارده است تا تمام افعال ریز و درشت آنان را ثبت کنند. نتیجه این مراقبت، براى انسان هاى نیک کردار و درست گفتار، مایه خرسندى و سرفرازى است، اما براى بدکاران هراس آفرین است؛ امرى که ابعادش را نمى دانیم، اما به طور اجمال براى همگان قابل درک است.
:: گواهى زمین و زمان
همان طور که پیش تر از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) خواندیم، زمین هایى که انسان در آن به سر برده و نیز شب ها و روزها و ماه ها گواهانى هستند که به نفع یا بر ضد انسان گواهى مى دهند. اگر در مقام محاسبه شمار گواهان برآییم، به راستى درمى مانیم، چه این که لحظه لحظه زندگى مان با زمین تماس داشته و داریم و بر روى آن، چه به صورت پیاده چه با وسایل نقلیه در حال تردد هستیم و بدین ترتیب در طول زندگى صحراهاى زیادى را پیموده ایم. حال اگر بنا باشد که تمام خلق خدا بر تمام موجودات گواهى دهند، بى تردید فضا نیز یکى از آفریده هاى خداست و از همین رو لحظه هایى که انسان به منظور مسافرت از هواپیما استفاده مى کند، به نفع یا بر ضد او گواهى خواهد داد. پرواضح است که انسان خود چگونگى گواهى دادن را رقم مى زند و آن بستگى به کردار، گفتار و اندیشه او دارد. اگر انسان عبادت یا خدمتى کند، آن موضع به نفع او گواهى خواهد داد و در صورتى که ـ خداى ناکرده ـ عملى شیطان پسند یا ستمى به ناتوانى از انسان سر بزند، آن مکان علیه او شهادت خواهد داد.
همچنین انگیزه انسان در انجام کارى بر این گواهان پنهان نخواهد ماند، چراکه آنان گماشتگان خدایند و از همین رو هوشیار و حسابگرى دقیق هستند که هیچ عملى از اعمال انسان از نظر آنان دور نخواهد ماند. به عنوان مثال امشب که شب هشتم ماه رجب سال 1415 قمرى است به عنوان گواه در محضر الهى حاضر شده، به نفع یا بر ضد ما شهادت داده، گفته هاى مرا و شنیده هاى شما را و این که پس از مجلس به کجا خواهیم رفت و چه خواهیم کرد، گواهى خواهد داد. روز بعد و نیز لحظه ها، دقیقه ها و ساعت ها هریک پرونده اى از اعمال و گفتار و اندیشه هاى ما تشکیل خواهند داد.
حال بر اساس اعمال نیک و ـ خداى ناکرده ـ بدمان پرونده هایى براى ما گشوده خواهد شد و زمین و زمان، یعنى جاها و لحظه ها و ساعت ها و شب و روزها گواهان این پرونده خواهند بود.
راستى با بودن این همه گواه که لحظه ها را بر انسان مى شمرند آیا خواهیم توانست از عهده شماره کردن پرونده هاى مان برآییم؟ به یقین اندیشه و مغزمان ناتوان تر از آن است که یک از هزاران هزار آن را برشمرد. مسلّم این است که تمام این گواه گرفتن ها براى اتمام حجت است تا بدکاران نتوانند منکر بدکارى خود شوند.
پیامبر مکرم اسلام حضرت محمدبن عبدالله (صلى الله علیه وآله وسلم) در ادامه فرموده است:
وسائر عباد الله المؤمنین شهوده له أو علیه؛ و تمام بندگان مؤمن خدا گواهان او [هستند که] به نفع یا علیه او گواهى خواهند داد.
این بیان پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) به قدرى صریح و همه فهم است که جاى هیچ ابهامى نمى گذارد و بدین معناست که من علیه یا به نفع شما گواهى خواهم داد و یکایک شما بر یکدیگر و همگى تان بر یکدیگر و بر من یا به نفع من گواهى خواهید داد. نگاهبانان نویسنده اعمال نیز تمام اعمال را خواهند نوشت. بدین ترتیب خداى متعال بر انسان گواهانى درست گفتار گرفته است و در مقابل، از بندگان نیز خواسته تا خود براى خویش گواهانى بگیرند.
:: قیامت، پاداش و کیفر
آنچه پیش از این گفته شد، در مورد ثبت اعمال نیک و بد توسط گواهان و مراقبان الهى بود. در ادامه سخن پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) آمده است:
فکم یکون یوم القیامة من سعید بشهادتها له، وکم یکون یوم القیامة من شقی بشهادتها علیه...؛(16) [چون] روز قیامت [فرا رسد] چه بسیارند کسانى که به وسیله گواهى گواهان به نفع آنان سعادتمند خواهند شد و چه فراوانند کسانى که به جهت گواهى گواهان بر ضدشان در شمار شقاوت پیشگان درخواهند آمد.
در آن روز فرجام انسان ها رقم مى خورد و مردم نیکومنش و خوش رفتار، بى شمار شاهدان الهى را مى بینند که پیاپى حضور یافته، به نفع شان شهادت مى دهند و مایه شادمانى شان مى شوند. در مقابل افراد خطاکار و گناه پیشه قرار دارند. اینان عرصه را هر لحظه برخود تنگ تر و کیفر الهى را پیش روى خود مى بینند، چراکه گواهان الهى جز بدى و نافرمانى از او ندیده اند و همان را گواهى مى دهند.
سزاوار است انسان پیش از فرارسیدن روز حساب، خود به سنجش اعمال خود بپردازد تا با تزکیه اعمال خویش، در روز قیامت سر شرمسارى به زیر نیفکند. چنان که به خاطر دارم، در کتابى دیده ام در احوالات یکى از زاهدان چنین آمده است:...
آن زاهد شصت سال یا اندکى بیشتر عمر کرده بود. روزى با خود اندیشید حدود بیست هزار روز از عمر من مى گذرد و اگر روزى یک گناه کرده باشم، در این مدت، بیست هزار گناه مرتکب شده ام. وى تحت تأثیر فشار روحى ناشى از این فکر همان دم جان سپرد.
البته دانش پزشکى و تجربه، وقوع چنین حادثه اى را تحت تأثیر فشارهاى روحى تأیید مى کند و چه بسا که خود شاهد وقوع آن بوده ایم. خلاصه سخن این که هریک گناه، یک ثواب و عمل نیک را در قیامت از انسان مى گیرد، چه این که اعمال نیک و بد هریک به نفع یا بر ضد انسان گواهى مى دهند و بى تردید گواهى آنها هرچه باشد پذیرفته مى شود. هم از این روست که مى فرماید:
فکم یکون یوم القیامة من سعید بشهادتها له وکم یکون یوم القیامة من شقی بشهادتها علیه؛ چه بسیارند کسانى که به وسیله گواهى گواهان به نفع شان سعادتمند خواهند شد و چه فراوانند کسانى که با گواهى گواهان بر ضدشان در شمار شقاوت پیشگان درخواهند آمد.
:: گردآوردن خلق براى حساب رسى
در ادامه سخن رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) آمده است:
إن الله ـ عز وجل ـ یبعث یوم القیامة عباده أجمعین وإماءه، فیجمعهم فی صعید واحد فینفذهم البصر، ویسمعهم الداعی، ویحشر اللیالی والأیام، وتُستشهد البقاع والشهور على أعمال العباد، فمن عمل صالحاً شهدت له جوارحه، وبقاعه، وشهوره، وأعوامه، وساعاته، وأیامه، ولیالی الجمع، وساعاتها، وأیامها، فیسعد بذلک سعادة الأبد؛(17) خداى ـ عز وجل ـ در روز قیامت، زن و مرد را در یک جا گرد مى آورد و چشم همگان را تیزبین و گوش هاى شان را شنوا خواهد نمود و شبان و روزان را خواهد آورد. آن گاه جاى ها و ماه ها بر اعمال بندگان گواهى خواهند داد. پس هر کس عملى صالح داشته باشد، اندام و جوارح او، مکان ها، ماه ها، سال ها، لحظه ها، روزها، شب هاى جمعه [تا جمعه] (تمام شب هاى هفته) و روزها و لحظه هاى آن که بنده در آن عملى نیک انجام داده است، به نفع او گواهى خواهند داد و آن بنده به سعادت جاودانه دست خواهد یافت.
خداى قادر متعال خود با تصریح به گردآورى بندگان در یک مکان مى فرماید:
(... وَ حَشَرْنَـهُـمْ فَلَـمْ نُغَـادِرْ مِنْهُـمْ أَحَــدًا)؛(18) و آنان را گرد مى آوریم و هیچ یک را فروگذار نمى کنیم.
منطوق آیه این است که تمام انسان ها از حضرت آدم ابوالبشر (علیه السلام) تا آخرین کسى که در این دنیا حیات داشته و مى زیسته و جن و فرشتگان که شمارشان به مراتب بیش از تعداد بشر است به فرمان حق تعالى در روز محشر برانگیخته شده، در محضر عدل الهى حضور خواهند یافت. در روایتى از امیرالمؤمنین (علیه السلام) شمار ملائکه از دانه هاى خاک، بیشتر خوانده شده است. اگر یک مشت خاک را در دست بگیرید، از بسیارى دانه هاى آن سرگشته خواهید شد. حال اگر تمام خاک لحاظ شود آن گاه است که به عظمت جمعیت فرشتگان پى خواهیم برد. وانگهى شاید مراد امیرالمؤمنین (علیه السلام) از مقایسه شمار فرشتگان با دانه هاى خاک این جهان، نزدیک کردن به ذهن بشر بوده و در واقع شمار فرشتگان بیش از اینهاست.
به هر حال اگر فرشتگان و جنّیان را به تعداد میلیارد میلیارد و بلکه بیشتر را به شمار بشرهایى که در این خاکدان زاده شدند و زندگى کردند، سپس از دنیا رفتند بیفزاییم، دیگر جایى براى محاسبه بشرى باقى نخواهد ماند. اینان جداى از یکدیگر در محشر حضور مى یابند. دیگر جانداران نیز در محضر عدل الهى حاضر مى شوند و داد مظلوم آنان از ظالم شان ستانده خواهد شد. در این باره پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید:
یقتص للجّماء من القرناء؛(19) خداوند از [حیوان] شاخدار [که به حیوان بى شاخ ستم کرده] به نفع حیوان بى شاخ تقاص خواهد گرفت.
نیز حضرتش در روایتى دیگر مى فرماید:
إن ربی ـ عز وجل ـ حکم وأقسم أن لا یجوزه ظلم ظالم؛(20) پروردگار من حکم فرمود و سوگند یادکرد که ستم هیچ ستمگرى را [بدون تقاص و کیفر] واننهد.
شما عزیزان اهل علم مى دانید که طبق قاعده ادبى، نکره در سیاق نفى، افاده عموم مى کند و در این حدیث نبوى، کلمه ظلم نکره است. بنابراین هیچ ظلمى از سوى خداى متعال مورد اهمال و بى توجهى قرار نخواهد گرفت و حضرتش چنان حساب رسى خواهد کرد که مثقال ذره اى از حق کسى ضایع نخواهد شد. آنچه عامه مردم درباره دقت در حساب رسى، شاهد مثال مى آورند، عبارت «موى از ماست بیرون کشیدن» است و البته این مثل مفهوم عدل را نمى رساند و حضرت بارى تعالى خود بهترین سخن را در باب عدالت بیان کرده، مى فرماید:
(فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَیْرًا یَرَهُ * وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة شَرًّا یَرَهُ)؛(21) پس هر که هموزن ذره اى نیکى کند [نتیجه] آن را خواهد دید. و هرکس هموزن ذره اى بدى کند [نتیجه] آن را خواهد دید.
اگر انسان بخواهد به دقت در حساب رسى خداوند پى برده، بداند ذره چیست، در فضایى تاریک که روزنه اى روبه آفتاب داشته باشد قرار گیرد و به ذرات معلق در ستون نورى که از روزنه نفوذ کرده است بنگرد، هریک از ذرات در حال پرواز همان میزان سنجشى است که خداوند از آن یاد مى کند. در حقیقت خداى قادر متعال اعمالى به خردى یک ذره را ـ خواه نیک باشد، خواه بد ـ از نظر دور نخواهد کرد. حال در مقام مقایسه میان آنچه خدا معیار قرار داده که ذره است و میان آنچه بشر به عنوان جزئى ترین ها که «موى از ماست کشیدن» است برآییم، خواهیم دید که از واقعیت و درک دقت در حساب رسى فاصله فراوانى داریم، چه این که موى سیاه را به راحتى مى توان در ماست تشخیص داد و آن را بیرون کشید، اما برشمردن ذرات سخت دقیق است. در بخشى از روایت مورد بحث که پیش تر بیان شد، عبارت «فینفذهم البصر؛ دیدگان شان را تیزبین خواهد کرد» آمده است. قرآن کریم در این باره مى فرماید:
(... فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ)؛(22) و دیده ات امروز تیزبین است.
توضیح این آیه در مبحث معاد بحارالانوار آمده است و بدین معنا که در قیامت قدرت بینایى افراد بى نهایت خواهد شد، آن سان که میلیون ها فرسنگ را خواهند دید، برخلاف قدرت دید انسان در دنیا که با اندک تفاوت در فاصله، توان دیدن نیز تغییر خواهد یافت. در روایات، افزون بر آنچه قرآن درباره تیزبینى انسان بیان داشته، از قدرت فوق العاده شنوایى انسان در قیامت سخن به میان آمده است. ثمره چنین توانایى در دیدن و شنیدن این است که هیچ گواهى و هیچ سخنى که به نفع یا بر ضد انسان گفته مى شود از دید و شنوایى انسان دور نخواهد بود و خود هم گواه را خواهد دید و هم گواهى او را خواهد شنید.
جان سخن این که لحظه ها، ساعت ها، ماه ها، سال ها، شب ها، روزها و مکان ها همگى گواهانى هستند که در قیامت بر ضد یا به نفع انسان گواهى خواهند داد.
در این جا بیان مطلبى را لازم مى دانم و آن این که افرادى به محض خطور مطلبى به ذهن شان، دچار این توهم مى شوند که کشفى کرده اند و عالم ترین عالمان هستند و براساس توهم خود اشکال هایى بر قرآن و نصوص دینى وارد مى کنند، غافل از این که ـ متأسفانه ـ در جهل مرکب به سر مى برند. البته در طول تاریخ چنین افرادى بسیار بودند و حتى بر اثر توهمِ خودْعالمْ پندارى در مقابل امامان معصوم (علیهم السلام) اظهار دانش مى کردند. در روایت آمده است: «شخصى مدعى شد آیات قرآنى تناقض دارند، چراکه خداى متعال در جایى مى گوید:
(... لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَـنُ وَ قَالَ صَوَابًا)؛(23) و [مردم] سخن نگویند، مگر کسى که [خداى] رحمان به او رخصت دهد، و سخن راست گوید...
و در جاى دیگر مى گوید:
(الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَ هِهِمْ...)؛(24) امروز بر دهان هاى آنان مهر مى نهیم...
بنابراین خدا در جایى مى گوید: «سخن مى گویند» و در جاى دیگر مى خوانیم «بر دهان هاى آنان مُهر مى نهیم» و این، تناقضِ [آشکار] است!
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در پاسخ فرمود:
[چندگانگى که در آیات ملاحظه مى شود] در یک موضع از روز پنجاه هزار ساله قیامت رخ نمى دهد، بلکه به چند موضع مربوط است. مثلاً جماعتى در یک جا جمع شده، برخى با یکدیگر سخن مى گویند، پاره اى براى یکدیگر استغفار مى کنند. اینان کسانى هستند که در دنیا بندگانِ فرمانبردار بودند... گروهى در جایى گرد آورده مى شوند و مورد بازپرسى قرار مى گیرند. آن گاه خدا بر دهان آنان مهر مى نهد و اندام هاى شان بر ضد آنان گواهى مى دهند...(25)
:: گواهى بر ضـد
در ادامه سخن گهربار رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) مى خوانیم:
ومن عمل سوءاً شهدت علیه جوارحه، وبقاعه، وشهوره، وأعوامه، وساعاته، ولیالی الجمع، وساعاتها وأیامها، فیشقى بذلک شقاء الأبد؛(26) و هر کس اعمال بدى کرده باشد، اندام ها، جاها [یى که در آن زندگى مى کرده، یا از آن گذشته]، ماه ها، سال ها، لحظه ها و شب ها ساعت ها و روزهاى هفته اش بر ضد او شهادت خواهند داد و بدین ترتیب به شقاوت ابدى گرفتار خواهد شد.
آقایان علما مى گویند: «جمع مضاف مُحلّى به «أل» افاده عموم مى کند».
بنابراین، زمانى که حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید: «اللیالی، الأیام، البقاع و...» منظور تمام شب ها، تمام روزها و تمام مکان هاست و به دیگر بیان، تمام روزها، تمام شب ها،... و تمام موجودات گواهى خواهند داد. حال اگر گواهان به نفع انسان گواهى دهند، چنین فردى به سعادت ابدى و جاودانه دست خواهد یافت، اما اگر گواهى بر ضد انسان باشد، به یقین شقاوت ابدى گریبان او را خواهد گرفت.
در بخشى از این روایت، جمله «لیالی الجُمَع» آمده است. در توضیح این جمله عرض مى شود که لفظ «جمعه» مشترک است، بدین معنا که روزى که میان پنج شنبه و شنبه قرار دارد جمعه است همچنین هفته را جمعه مى خوانند. در خور تأمل است اگر روزها و شب ها و ایام ماه و هفته در یکدیگر متداخل بودند، دیگر تکرار ذکر، معنى نداشت. لذا امشب که شب هشتم ماه رجب و شب پنج شنبه نیز مى باشد، شب هشتم ماه بودن یک گواه و شب پنج شنبه بودن نیز گواهى دیگر است و هر دو افزون بر مکانى که در آن قرار داریم و نیز لحظه ها و ساعت ها در قیامت به طور مستقل شهادت مى دهند.
:: در اندیشه قیامت باشید
در ادامه سخن پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) آمده است:
فاعملوا لیوم القیامة، وأعدوا الزاد لیوم الجمع (یَوْمَ التَّنَادِ)(27) وتجنبوا المعاصی، فبتقوى الله یرجى الخلاص(28)؛ [اى مردم،] براى روز قیامت [خود] کار کنید و براى روز [ى که همگان] جمع [مى شوند] در روزى که مردم یکدیگر را [به یارى هم] ندا مى دهند [،اما کسى، کسى را یارى نمى دهد] توشه برگیرید و از معصیت ها دورى گزینید که با تقواى الهى امید رهایى مى رود.
مى بینیم این روایت چه بار معنایى و محتواى بالایى دارد و به همان اندازه مطلب براى گفتن دارد و البته براى همگان روایتى سودبخش و پرفایده است، اما روى سخن در این جا با فقره بعدى این روایت است که لازم مى دانم به اختصار توضیح داه شود. حضرت ختمى مرتبت (صلى الله علیه وآله وسلم) در ادامه روایت مى فرماید:
فإن من عرف حرمة رجب وشعبان، ووصلهما بشهر رمضان ـ شهر الله الأعظم ـ شهدت له هذه الشهور یوم القیامة، وکان رجب وشعبان وشهر رمضان شهوده بتعظیمه لها وینادی مناد: یا رجب ویا شعبان ویا شهر رمضان، کیف عمل هذا العبد فیکم؟ وکیف کانت طاعته لله عز وجل؟(29) پس به یقین هر کس حرمت ماه رجب و ماه شعبان را بداند و آن دو را [با اعمال نیک] به ماه رمضان، ماه بزرگ تر خدا وصل کند [به یقین] در روز قیامت گواهان او خواهند بود و بر بزرگ داشته شدن شان توسط او گواهى خواهند داد. در آن روز منادى ندا در خواهد داد: اى ماه رجب، اى ماه شعبان و اى ماه رمضان، این بنده در [روزهاى] شما چگونه عمل کرد و فرمانبردارى اش از خداى ـ عز وجل ـ چگونه بود؟.
قاعدتاً این بیان گهربار رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) در ماه رجب بوده است، چه این که مقوّمات یادشده در بیان آن حضرت، تأکید بر این سه ماه دارند. در آن جا که حضرت از وصل کردن دو ماهِ رجب و شعبان به ماه مبارک سخن گفته اند، مراد تنها روزه نیست، بلکه یکى از فضایل خوب در این دو ماه روزه است و البته پاداش فراوانى دارد. آقایان علما مى گویند: «مثبتین (دو امر ایجابى) تخصیص و تقیید نمى کنند، بدین معنا که اگر یک دلیل، صدقه دادن را مستحب بخواند و دلیل دیگر، یک دینار صدقه دادن را مستحب بداند، معناى آن تقیید اطلاق صدقه نیست. به دیگر بیان اگر گفته شد یک دینار صدقه دادن مستحب است، به این معنا نیست که نیم دینار یا یک و نیم دینار صدقه دادن مستحب نیست و در خاص و عام نیز خاص تقیید نمى کند».
آنچه در این بخش از روایت پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) آمده، بدین معناست که انسان، حرمت و قدر ماه رجب را بشناسد، سپس شناخت خود را به مرحله عمل درآورد. در این صورت چنین کسى در روز قیامت حاضر مى شود و خداى متعال ماه هاى رجب و شعبان و رمضان را مى آورد، آن گاه منادى خطاب به ماه رجب ندا در مى دهد: اى [ماه] رجب، این فرد روزهاى تو را با چه عملى و چگونه سپرى کرد؟
در این هنگام تمام ماه هاى رجب و شعبان و رمضان که بر افراد گذشته اند، بر یکایک بندگان و اعمال شان در آن سه ماه گواهى مى دهند.
آقایان اهل علم مى دانند که کلمه «کمّ» و «کیف» دو مقوله متفاوت با یکدیگر هستند که کلمه اول حجم و مقدار را مى رساند و کلمه دوم کیفیت را لحاظ مى دارد. مى بینیم که در این سخن رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) سخن از کیف است، نه کم. به عنوان مثال، اگر کسى یک روز ماه رجب را روزه بگیرد، در مجلس وعظى حاضر شود، درسى بخواند، یک یا دو شب را نماز شب بخواند و امثال آن، تمام اینها از مقوله «کمیت» بوده، اما کیفیت است که این کمیت را بها و ارزش مى دهد و هر قدر کیفیت عمل خوب باشد، بر بهاى کمیت آن مى افزاید. لذا در سخن حضرت رسول (صلى الله علیه وآله وسلم) «کیف عمل» آمده است، نه «کم عمل».
پس از آن که منادى چگونگى عمل بنده را از ماه هاى رجب و شعبان و رمضان مى پرسد، به روایت پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم):
فیقول رجب وشعبان وشهر رمضان: یا ربّنا، ما تزود منا إلاّ إستعانة على طاعتک...؛(30) ماه رجب و شعبان و رمضان مى گویند: بار، پروردگار ما، از ما براى بندگى ات یارى جست.
بدین ترتیب این سه ماه عزیز خدا به نفع بنده شهادت مى دهند و البته اگر بنده اعمال ناشایستى داشته باشد بر ضد او نیز شهادت خواهند داد.
:: پرهیز از مستحب زیان رسان
در نقل روایت پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) به همین مقدار بسنده مى کنم و ـ ان شاء الله ـ شما که غالباً یا جملگى اهل علم هستید، دنباله آن را خواهید خواند، اما آنچه در موضوع این روایت مى خواهم عرض کنم این است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى فرماید:
لا قربة بالنوافل إذا أضرَّت بالفرائض؛(31) اعمال مستحب که به [انجام] فرایض زیان برساند، [چنین اعمالى] مایه قرب به خدا نخواهد بود.
مى دانیم که خداى ـ عز وجل ـ واجبات و محرماتى قرار داده است که «فرایض» نامیده مى شوند، چراکه انجام واجب، فرض (واجب) و ترک محرمات نیز فرض است. همچنین مستحبات و نوافل مقرر فرموده است که «نافله» به معناى اضافه و یکى از مصادیق نافله، نمازهاى مستحبى است. در روایات آمده که خداى متعال، نمازهاى مستحبى را حریم و تکمیل کننده نمازهاى واجب قرار داده است، به این معنا که اگر هفده رکعت نمازهاى واجب انسان نقص و خللى داشته باشد، با نماز شب، نافله صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا کاستى هاى آن را تکمیل مى کند تا در روز قیامت، پرونده نمازهاى او آشفته نباشد و در واقع خداى منان، نمازهاى نافله را براى احتیاط مقرر فرموده است.
نفل نیز به معناى اضافه است و یکى از مصادیق خارجى آن این است که فردى کسى را با مزد روزانه ـ مثلاً ـ پنج هزار تومان به کار مى گمارد و چون کار او رضایت کارفرما را فراهم مى کند، کارفرما به پاس خوب کار کردن کارگر، افزون بر مزد مقرر هزار تومان نیز به او مى دهد. این را نفل، یعنى اضافه مى گویند. نافله نیز به همین معناست، اما نه اضافه زائد. حال در عین این که اعمال مستحب و نفل مورد سفارش قرار گرفته و بر آن تأکید شده است، اما اگر نوافل به واجبات لطمه بزند باید آن را وانهاد، چراکه به سرمایه معنوى و سعادت اخروى انسان زیان مى رساند. به تعبیر دیگر و در مقام استشهاد به مسائل مادى مى گوییم: اگر کسى براى رسیدن به سود ده هزار تومان، معامله اى با سود یکصد هزار تومانى را رها کند، به یقین چنین کسى ده هزار تومان به دست نیاورده، بلکه ضررى نود هزار تومانى متوجه خود کرده است.
در سخنى دیگر از امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده است:
إذا أضرّت النوافل بالفرائض فاْرفضوها؛(32) اگر نوافل سبب صدمه خوردن فرایض شوند، آن را کنار گذارید.
پرواضح است که روزه، عبادات، ادعیه و استغفار در ماه رجب فضیلت فراوانى دارد و پسندیده است و اصولاً ماه رجب ماه این اعمال است و روایات معصومین (علیهم السلام) به چنین امرى نیز تصریح دارد. منتهى باید دید چه اندازه از این مستحبات و اعمال بافضیلت، مقدمه وجودى (وجوبى) براى تزکیه نفس است و آن مقدار از این اعمال که در تزکیه نفس مدخلیت داشته باشد، براى همگان واجب عینى است و نه نافله (مستحب) و بدون این عبادت ها و دعاها انسان به کمال و تزکیه دست نخواهد یافت، زیرا در دعاها معمولاً عبارت هایى وجود دارد که سخت انسان را تکان مى دهد و براى نیل به کمال معنوى آماده مى کند و کسانى که مراتبى از این کمال را یافته باشند، مراتب بالاتر آن را خواهند یافت.
:: هدایت کفار
یکى از فرایض، امر هدایت گمراهان است که شامل کافران، منحرفان و جاهلان مى شود. ابتدا به مناسبت موضوع داستانى را از شاهد عینى نقل مى کنم.
آقایى اهل علم از هند نزد من آمد. پس از گفتوگو، محل سکونتش را در هند پرسیدم و او شهرى را نام برد که معروف نیست. درباره وجود شیعه در آن شهر و آمارشان پرسیدم، او آمارى داد که نشان مى دهد شیعیان در اقلیت هستند، اما با توجه به جمعیت بیش از یک میلیون آن شهر، شیعیان جمعیت قابل توجهى دارند. از او پرسیدم: در شهر شما نجس ها (کفار) نیز زندگى مى کنند؟ پاسخ مثبت بود.
از جمله پرسیدم: در شهر شما موش پرست هم وجود دارد؟
-: آرى، معبد نیز دارند.
-: معبد آنان را دیده اى؟
ـ: آرى.
ـ: در معبد آنان چه چیزهایى وجود دارد؟
ـ: (خنده کنان) مقدار زیادى موش در معبد به چشم مى خورد.
ـ: موش ها در معبد چه مى کنند؟
ـ: از آنها با غذاهاى مطبوع و فراوان پذیرایى مى کنند.
ـ: موش پرستان دیگر چه مى کنند؟
ـ: عبادت مى کنند.
ـ: شما مراسم عبادت شان را دیده اید؟
ـ: داخل معبد نرفته ام، اما از بیرون عبادت کردن شان را دیده ام.
شخص دیگر از فرقه اى سخن مى گفت که جمعیتى قابل توجه و چند میلیونى دارند. پیروان این فرقه اندام تناسلى زن و مرد را مى پرستند، به این صورت که دو مجسمه بزرگ یک زن و یک مرد را در معبد خود دارند و در برابر آنها ایستاده، به عبادت شان مى پردازند.
راوى این مطلب عکس هایى به همراه داشت که صحت گفته هایش را تأیید مى کرد. اندیشمندان و فرهیختگان این فرقه نیز به معبد رفته در مقابل دو مجسمه مورد پرستش خود قرار گرفته، به عبادت مى پردازند.
چنانچه کتاب هاى جواهر لعل نهرو (یکى از سیاستمداران جهان) را بخوانید با موارد بهت انگیزى مواجه خواهید شد. وى گاوپرست بود و طبق رسم خود، هر غذایى را که براى خوردن فراهم مى کرد، چند قطره ادرار گاو در آن مى ریخت. از او پرسیدند: تو که در شمار فرهیختگان و نخبگان هستى چرا چنین مى کنى؟
او با اشاره به شقیقه خود گفت: این رفتار، جزء اعتقادات ماست، لذا در این مورد بحث نکنید!
خداى ـ عز وجل ـ به هنگام آفریدن انسان، به خود تبریک گفته، فرمود:
(... فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَـالِقِینَ)؛(33) آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است.
مى بینیم خداى متعال در حالى به آفرینش خود تبریک گفت که خورشید و ماه و سیارات و تمام هستى با تمام نیرویى که دارند، آفریده بود و على رغم این اگر هر یک از این عناصر و نیروى جاذبه دچار اختلال در فعالیت شوند حیات بشرى و هستى نابود مى شود، اما در این مورد به خود آفرین نگفت؛ آفرینشى آن چنان منظم و هماهنگ که خدا درباره اش فرموده است:
(... وَ کُلٌّ فِى فَلَک یَسْبَحُونَ)؛(34) و هر کدام در سپهرى شناورند.
در آیه دیگر در مقام بیان گرامى داشتن انسان مى فرماید:
(وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ...)؛ و ما بنى آدم را گرامى داشتیم.
بر این اساس، خداى متعال بشر را اندیشمند و داراى توان تفکر آفریده است نه بقره (گاو) فارغ از اندیشه و درک. به یقین این جماعت موش پرست و گاوپرست بنى آدم هستند و در میان آنان، فرهیختگان، اندیشمندان، مخترعان و نخبگان علمى فراوانى وجود دارند. سخن ما این است که تکلیف چیست؟ و چه کسانى باید آنان را هدایت کنند؟ کسانى مى گویند: کار ارشاد این افراد باید از نزدیک شروع شود. بحث بر سر ایفاى رسالت ارشاد و هدایت از نزدیک یا دور نیست، بلکه اصل تبلیغ و هدایت موردنظر است که نتیجه نیز در گرو آن است.
جان سخن این که خداوند بشر را با آن توانمندى آفریده و ما را موظف فرموده است تا آنان را هدایت کنیم. حضرتش در تبیین مسئولیت ما به عنوان امت اسلامى مى فرماید:
(کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ...)؛(35) شما بهترین امتى هستید که براى مردم پدیدار شده اید، به کار پسندیده فرمان مى دهید و از کار ناپسند باز مى دارید.
پرواضح است که امر به معروف در امر به نماز و روزه محدود نیست که این جنبه، بخشى از امر به معروف است، بلکه امر به معروف، امر به یکتاپرستى و توحید است که اساس دین مى باشد و نیز امر به مسلمان شدن است.
:: راه کارهاى امر به معروف
مسلّم این است که امر به معروف و هدایت، کارى لحظه اى نیست، بلکه مقدمات، وقت، مطالعه، بحث، داد و ستد، نوشتن و... مى طلبد تا به تدریج توفیق حاصل شود و لذا کوشش فراوان در این زمینه ضرورت فوق العاده اى دارد و البته پاداش آن نیز نزد خداوند محفوظ است. در این باره حضرت زهرا (علیها السلام) روایتى از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) نقل فرموده که آن حضرت فرمود:
إن علماء شیعتنا یحشرون، فیخلع علیهم من خلع الکرامات على قدر کثرة علومهم، وجِـدّهم فـی إرشـاد عبـاد الله...؛(36) علماى شیعه ما برانگیخته مى شوند و براساس فراوانىِ دانش و جدیت شان در هدایت بندگان خدا، خلعت هاى تکریم به آنها داده مى شود.
این سخن صراحت دارد که هدایت و آشنا کردن مردم با احکام دین و وظایف شرعى شان جزء وظایف مهم ماست، چراکه ما در مقام روحانى کارى جز هدایت مردم نداریم و وقت مان صرف همین مسئولیت مى شود، لذا نباید آن را در مقابل بهایى ناچیز و فروتر از بهاى وظیفه مان بفروشیم و آن بهاى ناچیز به معناى پرداختن به نوافلى است که به فریضه لطمه مى زند. یادآورى مجدد این مطلب را لازم مى دانم که پرداختن به نوافل ضرورت دارد و نیز مى کوشیم از این نوافل سهمى داشته باشیم، زیرا همین نوافل، دعاهاى ماه رجب، شعبان و ماه مبارک رمضان با عبارت هاى والایى که دارند، موجب تزکیه نفس مى شوند.
وانگهى واجب است انسان، ملکه تقوا را حاصل کند، یعنى در خود به وجود آورد که از نافرمانى خدا ـ اگرچه صد در صد سود دنیایى اش را تأمین کند ـ بیزار و گریزان باشد و در امر عبادت خداوند ـ هرچند او را به زحمت اندازد ـ شادمان باشد. البته نباید غفلت کرد که آن مقدار از نوافل مؤثر در تزکیه نفس، فریضه است، اما نسبت آن در افراد، تابع شرایط محیط زندگى و جامعه، متفاوت است و این تفاوت به حسب تفاوت درک افراد است، اما در هر حال انسان در حد درکى که خدا به او داده تأمل کند، همین مقدار کافى است.
اگر انسان به این مرحله از درک برسد، مصداق کسى خواهد بود که امیرالمؤمنین (علیه السلام) او را دعا کرده، فرمود:
رحم الله امرءً عرف نفسه ولم یتعّد طوره؛(37) خداى رحمت کند کسى را که [قدر] خویشتن را شناسد و از حد [ى که برایش مقرر شده] درنگذرد.
به یقین یکى از موارد خودشناسى این است که انسان وظیفه واجب را قربانى مستحب و نوافل نکند، اما هر دو مطلب مورد اشاره امیرالمؤمنین (خودشناسى و از حد درنگذشتن) مشکل است و بدین معناست که انسان دست از افراط و تفریط بردارد، نه آن چنان به دنبال انجام نوافل باشد که فرایض را از دست بدهد و نه آن گونه که از تزکیه نفسِ فراهم آمده از خواندن دعاهاى با مضامین عالى محروم بماند.
بنابراین شما این توانایى را دارید با تدارک برنامه هایى، به تدریج موش پرستى، گاوپرستى و دیگر گرایش هاى اعتقادى نادرست را از میان بردارید و ـ البته ـ اگرچه از بین بردن کامل این اعتقادات ممکن نیست، ولى وجودشان کم رنگ و در حد هیچ خواهد شد. این مطلب را نیز به خاطر بسپاریم که پیروان این گونه ادیانِ بى مبنا و اساس،
اگر بیشترشان جاهل مقصر باشند، اما معاند نیستند و با دلیل و سخن مبتنى بر منطق و حق به راه خواهند آمد.
پس ما به عنوان وظیفه داران هدایت افراد، باید فرایض را ـ که یکى از عناصر مهم آن ارشاد خلق خداست ـ به طور کامل رعایت کنیم و از نوافل ـ آن مقدار که واجب است ـ در تزکیه نفس بهره گیریم.
:: درسى از مکتب امیرالمؤمنین (علیه السلام)
تعبیرى از امیرالمؤمنین (علیه السلام) درباره خوارج بیان شده است که در حقیقت معجزه است. ماجرا از این قرار است: «خوارج پس از تحمیل حکمیت بر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به ایشان مى گفتند: تو ـ العیاذ بالله ـ کافرى و باید به کفر خود اقرار، سپس استغفار کنى تا بپذیریم».
آنان بر اساس همین ادعا با حضرتش از در جنگ درآمدند و یارانش را کشتند و او را واجب القتل مى خواندند. آنان در جنگ با امیرالمؤمنین (علیه السلام) شکست خوردند، اما همچنان بر افکار پلید خود پاىورزى و حضرتش را آماج زخم زبان و نارواگویى مى کردند. این روند پس از جنگ نیز ادامه داشت. روزى امیرالمؤمنین (علیه السلام) به مسجد کوفه رفت و مشغول نماز شد. در همین حال یکى از بازماندگان خوارج، با صداى بلند [خطاب به حضرت] این آیه را خواند:
(... لَـِنْ أَشْرَکْـتَ لَیَحْبَطَـنَّ عَمَلُـکَ...)؛(38) اگر شرک ورزى حتماً کردارت تبـاه خواهـد شـد.(39)
مراد شخص خارجى از خواندن آیه فوق این بود که: خواندن نماز براى تو (امیرالمؤمنین (علیه السلام)) سودى ندارد، چراکه ـ العیاذ بالله ـ مشرک و کافرى. چنان که در تاریخ آمده است، توهین هاى زیادى نسبت به آن حضرت روا مى داشتند. با این حال، امیرالمؤمنین (علیه السلام) حقوق آنان را از بیت المال قطع نکرد و حتى از اطلاق صفت منافق به خوارج بازداشت. چنین رفتارى در حالى بود که خوارجِ در جنگ شکست خورده، همچنان در حال کارشکنى علیه آن حضرت بودند.
پرواضح است که آنان در شمار نواصب و با امیرالمؤمنین دشمن بودند، حضرتش را مشرک خواندند و جز با شکست، دست از جنگ با ایشان نکشیدند و حتى معتقد بودند على (علیه السلام) ـ العیاذ بالله ـ مشرک از دنیا رفت، اما حضرت على (علیه السلام) فرمود:
لا تقتلوا الخوارج بعدی، فلیس من طلب الحق فأخطأه کمن طلب الباطل فأدرکه (یعنی معاویة وأصحابه)؛(40) پس از من خوارج را نکشید، زیرا کسى که خواستار حق بوده و به طلب آن برخاسته[،اما] به خطا رفته، همانند کسى نیست که به طلب باطل برخیزد و به آن دست یابد (مراد معاویه و اصحاب اوست).
این سخن امیرالمؤمنین (علیه السلام) نشان مى دهد که آنان معاند نبوده، بلکه تحت تأثیر شستوشوى مغزى دچار کج فهمى شده بودند. گواه بر این مطلب این است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) پس از طلوع خورشید خطبه اى آغاز کردند تا نزدیک ظهر ادامه یافت. بر اساس قرائن، این خطبه در تابستان ایراد شده است و لذا مى بایست هفت ساعت به طول انجامیده باشد. در پى این خطبه چند هزار تن از خوارج از عقیده خود بازگشتند. شایان توجه است که از این خطبه حتى یک سطر برجاى نمانده است.
راستى امیرالمؤمنین (علیه السلام) چگونه مى اندیشید؟ و چه روح بلندى داشت؟ هرچه بود، تعبیر معجزه درباره حضرتش حقیر است. مسلّم این که خداى متعال او را میزانى قرار داده است براى سنجش اعمال و حق و باطل و محکى براى بهشتى یا دوزخى بودن، چه این که در زیارت صفوان جمال آمده است: «السلام علیک یا میزان الأعمال...؛(41) سلام بر تو [اى امیرالمؤمنین (علیه السلام)] اى میزان [سنجش] اعمال»، اما آن ناسپاسان بدفرجام، بشرهاى بدتر از ددان و فروتر از جانوران چنان رفتار گستاخانه و خصمانه با حضرتش داشتند.
متأسفانه عمر، شالوده فسادى را پى ریخت و آن این که کتابخانه ها و کتاب را در آتش بسوزانند و این خطبه و بسیارى دیگر از آثار مکتوب از بین رفت.
آنچه از این رفتار امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دست مى آوریم نشانگر آن است که افراد منحرف و داراى اعتقاد باطل، خود به انحراف و عقیده باطل پى نمى برند. به عنوان مثال، 99 درصد موش پرستان، گاوپرستان و... نمى دانند که بر باطل هستند و در این جا موظفیم مقدمات وجود (وجوب) آن را فراهم کنیم و بدانیم چه مى گویند؟ چگونه مى اندیشند؟ چه استدلالى براى باورهاى خود دارند؟ پاسخ شان چیست؟ و اشکالاتى که براى آنان پیش آمده است کدام است؟ و این که آیا پى برده اند آنچه آنان و حتى روشنفکران شان بر اساس آیین خود انجام مى دهند، خرافه است؟
جامعه گاوپرست، موش پرست و... را به عنوان نمونه نام بردم جامعه اى که یک گاو مى تواند حتى یک شبانه روز نظم یک شهر بزرگ را بر هم بزند و ده ها میلیون ساعت وقت مردم را تلف کند، اما مردم آن جامعه ـ به دلیل اعتقادات خرافى شان ـ هیچ عکس العملى براى باز کردن راه از خود نشان نمى دهند و اصلاً هیچ کس حق تعرض به گاو مزاحم را ندارد. به یقین این قشر از جامعه بشرى و نیز دیگر خرافه پرستان را باید با حقایق آشنا و آنان را هدایت کرد که چنین وظیفه اى بر عهده ما مى باشد.
:: نعمت بزرگ الهى
به لطف خداى منان این افتخار را داریم که امت اشرف پیامبران و شیعه خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) هستیم و دین مان عصاره تمام ادیان آسمانى و خاندان رسالت، عصاره همه پیامبرانند و قرآن و تمام آموزه هاى آنان را داریم، لذا باید به هدایت جاهلان و خرافه پرستان اقدام کنیم. یادآورى مى کنم مقدمات وجود (وجوب) هدایت بشر، بلااشکال جزء مقدمات همین مباحثات علمى است که در حوزه هاى علمیه خوانده مى شود و مى تواند زیربنایى براى استدلال باشد و بى تردید علوم فقه، اصول، بلاغت و ادبیات زیربناى ارشاد مردم مى باشد و البته نباید از آنها غافل شد، چراکه یک فرد عادى، بقال یا عطار موش پرست، مخاطب همیشگى نخواهد بود، بلکه باید با استاد دانشگاه و دانشمندانِ خرافه پرستان، موش پرستان، گاوپرستان و... به طور مستدل بحث و مناقشه کنید. از این رو چنین کارى برخوردارى از توشه پرمحتواى علمى را مى طلبد تا با اقتدار فراوان علمى بتوانید این جریان هاى اعتقادى را به راه راست هدایت کنید.
خداى منان این علوم را به برکت روایات و اعمال معصومین (علیهم السلام) به ما ارزانى داشته و به لطف زحمات عالمانى چون علامه مجلسى (قدس سره) گرد آمده است و راحت در اختیار ما قرار گرفته است که باید شکر چنین نعمتى را به جاى آورد.
امیدوارم خداوند به برکت اهل بیت (علیهم السلام) ما را از برکات آنان و برکت عمل به تعلیمات شان برخوردار فرماید، ان شاء الله.
وصلى الله على محمد وآله الطاهرین
www.shirazi.ir