گفت وگوی خواندنی با فرهاد آییش، بازیگر سریال «شمسالعماره»
این برای دومین بار بود که به عمارت
شمسالعماره میرفتم اما این بار با بازیگر نقش مش رحمت قرار گفتگو داشتم
که بازی فرهاد آییش به آن جذابیت و محبوبیت خاصی بخشیده و به شمسالعماره،
نشاط بیشتری داده است.
وقتی از در عمارت، داخل محوطه سبز و زیبای آن شدم، سامان مقدم و گروهش در
حیاط بیرونی عمارت، مشغول فیلمبرداری قسمتهای پایانی سریال بودند. فرهاد
آییش نیز در گوشهای از حیاط با پتوی نازکی که دور خود پیچیده بود، مشغول
گفتگو با تهیهکننده بود و با دیدن من، این گفتگو به مصاحبهای بدل شد که
در اینجا میخوانید. چهره آییش مرا یاد مجموعه طنز «قطار ابدی» انداخت که
نخستین تجربه او در تلویزیون بود و در زمان خود، هم طرفداران زیادی داشت و
هم تجربه متفاوتی بود. اساسا آییش سبک خاص خودش را در کار طنز دارد و
علاوه بر بازی، به کارگردانی و نویسندگی در تئاتر و تلویزیون نیز مشغول
است. با او به بهانه حضورش در سریال شمسالعماره درباره طنز و رویکرد وی
به این ژانر در بازیگری و کارگردانی گفتگو کردهایم. گفتگویی که مائده
طهماسبی، همسر فرهاد آئیش در فراهم کردن آن برای من نقش موثری داشت.
اولین کاری که از شما در تلویزیون دیدم، مجموعه «قطار ابدی» به عنوان
بازیگر و کارگردان بود. این مجموعه تصویر جدیدی از طنز به مخاطبان ارائه
میکرد که قبلا تجربه نشده بود؛ در واقع نوعی طنز مدرن که دارای زبان
ایرانی و مولفههای بومی بود و ترکیب تازهای از یک مجموعه طنز تلویزیونی
به دست میداد. این مساله به نوع نگاه و تعریف شما از طنز برمیگردد یا به
عوامل دیگری بستگی دارد؟
اینکه میگویید این طنز هم مدرن است و هم حال و هوای ایرانی دارد،
برمیگردد به خود من که چگونه انسانی هستم و دارای چه تجربیاتی بودم. به
هرحال من بیست و چند سال در غرب زندگی کردم و طنز آنجا را میشناسم، ولی
ذاتم ایرانی است و خودم را ایرانی میدانم. از آنجایی که طنز در نسبت با
مخاطبانش و فرهنگ آنان معنی پیدا میکند و به اصطلاح نمک میآفریند لذا
کسی که وارد این مقوله میشود برای اینکه بتواند با مخاطبانش ارتباط
برقرار کند و در این کار موفق شود باید ویژگیهای آنها را در کنار شناختی
که از طنزبه دست میآورد به درستی بشناسد و آن را متناسب با زبان طنازی در
کشور خود بازآفرینی کند والا بدون مخاطب میماند و در نتیجه شکست میخورد.
از آنجایی که من ایرانی هستم، سبک من در طنز پردازی نیز ایرانی است. آنچه
که در طنز برای من اهمیت دارد سویه زیبایی شناختی آن است. درمصاحبههای
مختلف بارها گفتهام من طنزی را که گوشه چشمی به گیشه داشته باشد و مخاطب
را برای هدفی غیر از طنز جذب کند، نمیپسندم؛ یعنی اثری که طنز را به
عنوان یک باج به مخاطب عرضه کند تا مثلا حرف مهمتری به او بزند.
یعنی سرگرمکنندگی یک طنز برای شما مهمتر از چیزهای دیگر است؟
به نظر من سرگرمکنندگی طنز برای آن کافی است، هرچند آن را مهمترین هدف
طنز نمیدانم. همانطوری که گفتم زیباییشناسی آن برای من اهمیت بیشتری
دارد. دوست ندارم هدف طنز یک پیام سیاسی و اجتماعی باشد. البته این هم
میتواند باشد اما خلاصه کردن هدف طنز در تبلیغ این پیامها، استحاله کردن
این ژانر و دوری از ذات آن است.
این زیباییشناسی در چه ابعادی محقق میشود؛ در فرم و شکل روایت یا مضمون و درونمایه اثر؟
در فرم. نمیدانم مشخصا طنز چه اهدافی میتواند داشته باشد جز خنداندن مخاطب و ایجاد لحظات شاد و مفرح...
خوب برخی معتقدند طنز زبانی به ظاهر کمیک دارد اما در پس آن حرفهای تلخ و نقادانهای بیان میشود.
خوب من هم میگویم این نگاه را ندارم. البته یک طنز میتواند چنین ساختاری
هم داشته باشد اما برای من مهم اینست طنزی که ارائه میکنم زیبا باشد.
حالا میتواند هدفمند باشد یا نباشد. آنچه مهم است فرم طنز است. ببینید ما
یکسری مقولات کلیشهای در فرهنگ خودمان داریم که میتوانیم از آن به
عنوان ابزاری برای طنز استفاده کنیم. نگاهی به جوکهای رایج در جامعه
بیندازید یا برنامههای طنز کلیشهای تلویزیون و سینما که انگشت میگذارد
روی نکاتی که مردم در جامعه به آن میخندند و دوباره عین همان را به مردم
عرضه میکنند. این مسائل میتواند مقولات سیاسی و اجتماعی یا مسائل روزمره
زندگی باشد. به نظر من این شیوه از طنزپردازی، باج دادن به مخاطب است در
حالی که ما وقتی وقت مخاطب را میگیریم یک سری تغییرات هم در آنها ایجاد
کنیم. این تفاوت در انتخاب موسیقی هم وجود دارد یک موسیقی سطحی که صرفا
دلنگ دولونگ میکند با یک موسیقی مثل موتسارت دارایهارمونی و کمپوزیسیون
زیبایی است فرق میکند، در حالی که به هر دوی اینها موسیقی میگویند.
به هر حال همین زیباییشناسی هم یک مفهوم نسبی است. ممکن است نگاه شما به
مفهوم زیبایی در طنز با نگرش مخاطبی که کار شما را میبیند متفاوت باشد.
این پارادوکس موجب عدم ارتباط شما با مخاطب نمیشود؟
به نکته خوبی اشاره کردید. چالش اصلی ما دقیقا در همین نکته و به همین
دلیل است که میتواند مرا به عنوان یک کمدین دست کم برای خودم موفق جلوه
بدهد. به این معنی که من توانستم یک سلیقه دیگری به مخاطبم بدهم. اگر یک
کمدین بتواند مخاطب را غیر از عادتهای کلیشهای بخنداند یک تحول بزرگ
اجتماعی ایجاد کرده، حتی اگر حرف مهم و جدی هم در پس طنز نزند و صرفا
ایجاد سرگرمی کند. من تا اینجا پیش میروم که اگر جامعه ما فراتر از
ذائقه غذایی خود غذاهای دیگری هم بتواند تجربه کند به جلو رفته است. ذائقه
طنازانه جامعه نیز باید بتواند طعمهای مختلفی را بچشد و خود را به یک شکل
خاص محدود نکند. ما به نوآوری در تجربههای هنری نیازمندیم.
فکر میکنم ایرانیها ذاتا طنازند و استعداد خوبی در این کار دارند و خیلی خوب با طنز ارتباط برقرار میکنند.
با توجه به اینکه شما در عرصه طنز هم کارگردانی و نویسندگی میکنید و هم
بازیگری، آیا نگاه زیباییشناسانهای که به آن اشاره کردید، با توجه به
فرم و ابزار کار برایتان فرق میکند؟
ما وقتی داریم راجع به این موضوع گفتگو میکنیم، من سعی میکنم درباره
تجربیات عملیام در کار طنز، تئوریپردازی کنم و با مفهومسازی به آن پاسخ
بدهم اما در اجرا کار سادهتر از این است و نمیتوان در عمل تفکیکی بین
آنها برقرار کرد. من میگویم باید ضمن احترام به همه ذائقهها، فرصت
تجربههای جدید و متفاوت در عرصه هنری فراهم شود. مثلا من برای موسیقی
سنتی ایران خیلی اهمیت و ارزش قائلم ولی خیلی آن را دوست ندارم غیر از
برخی تصنیفهای خاص آن را، اما به موسیقی جاز آفریقایی علاقهمندم، موسیقی
کلاسیک را خیلی دوست دارم یا بشدت به موسیقی ملل علاقه دارم، همینطور به
غذاهای کشورهای مختلف علاقهمندم. مثلا من غذای هندی، ژاپنی و ویتنامی را
گاهی بیشتر از غذای ایرانی دوست دارم. خوب من توانستم در یک پروسه بیست و
چند ساله ذائقهام را تغییر دهم. این به این معنی نیست که من کشورم را
دوست ندارم بلکه در یک تجربه جهانی، من به یک ذائقه بینالمللی رسیدم، ولی
ذات من ایرانی است و هر کدام از اینها را انتخاب بکنم یک مایه ایرانی در
خودش دارد. روش من در کار طنز، مثل اثر انگشتم میماند که در تجربه 56
ساله به من هویت مشخصی داده است. این سلیقهای که در من به وجود آمده است
در عرصه طنز همانی است که در کارهایم میبینید چه در عرصه نویسندگی و
کارگردانی و چه در بازیگری. البته در عرصه بازیگری ممکن است من نتوانم
نگاه خودمان را در کار دخیل کنم اما میتوانم با توجه به دیدگاهی که
درباره طنز دارم، دست به انتخاب نقش بزنم.
فرضا ممکن است نقش مش رحمتی که سامان مقدم برای شما ترسیم کرده با
مولفههای طنازانه شما هماهنگ نباشد یا دست کم در جاهایی با سلیقه شما
همسو نباشد آن وقت چه اتفاقی میافتد؟ آیا به انتظارات کارگردان تن
میدهید یا مبتنی بر نگرش خودتان بازی میکنید؟
من به خاطر اشتراک سلیقهای که با کارگردان درباره نقشم دارم آن کار را
قبول میکنم ولی به هر حال وقتی بازی میکنم، ذائقه خودم در نوع ارائه
طنزم مشهود میشود. ممکن است بازیگر دیگری در همین مجموعه ذائقهاش با من
متفاوت باشد و ممکن است کارگردان جنس بازی مرا بیشتر از دیگری دوست باشد
یا بالعکس ولی جنس ارائه بازی را نمیشود از بازیگر گرفت. کارگردان هم
میداند که هر کارگردان، استیل و سبک خاص خود را در بازیگری دارد ضمن
اینکه کارگردان تلاش میکند جنس بازیها را به هم نزدیک کند.
از نقشی که در شمسالعماره دارید راضی هستید؛ یعنی با رویکرد شما نسبت به طنز همخوانی دارد؟
بله خیلی راضی هستم و طنزی که ارائه میکنم، اذیتم نمیکند.
مگر تجربههایی داشتید که از آن ناراضی باشید؟
بله؛ مثلا در فیلم نصف مال من نصف مال تو که اتفاقا فیلم خوبی هم بود ولی
من از بازی خودم در آنجا و رویکرد کمیک داستان راضی نیستم اما فیلمی بوده
به نام در شهر خبری نیست که من به شدت هم فیلم و هم نقشم را دوست دارم در
عین اینکه فیلم موفقی نبود یا در خواستگار محترم نقشی داشتم که صد در صد
از آن راضی نیستم ولی از حضورم در آن ناراضی هم نیستم.
کدامیک از فیلمهایی را که در آن بازی داشتید بیشتر از بقیه دوست دارید؟
خوب مکس را خیلی دوست دارم و فکر میکنم مرا به مخاطبان معرفی کرده و نقطه
عطفی در کارنامه من بود. در شهر خبری نیست را خیلی میپسندم اما بیشترین
سلیقه من در تئاترهایی است که هم آنها را نویسندگی و کارگردانی کردم و هم
در آن بازی داشتم.
آقای آییش با توجه به تجربه و کار طنز در غرب و ایران آیا شما هم معتقدید
آستانه خنده مردم ایران خیلی بالاست؛ یعنی به سختی میتوان آنها را خنداند؟
من اصلا به چنین چیزی اعتقاد ندارم، مثلا آلمانیها خیلی به سختی
میخندند. اگر شما بتوانید آلمانیها را بخندانید، من 4 تا پاسپورت آلمانی
به شما میدهم ( با خنده.) اتفاقا ایرانیها خیلی خوش خندهاند و قریحه
طنازانه بالایی دارند. من فکر میکنم کسانی که این حرف را میزنند قصد خود
شیرینی دارند، برای اینکه بگویند کار ما خیلی سخت است. به نظر من این حرف
خودش یک طنز است. من فکر میکنم ایرانیها ذاتا طنازند و استعداد خوبی در
این کار دارند و خیلی خوب با طنز ارتباط برقرار میکنند. اگر ایرانیها به
سختی میخندند، پس چرا اینقدر مخاطبان ژانر طنز زیاد است و طرفداران زیادی
دارد. اساسا ما فرهنگ مستعدی برای طنزپردازی داریم اما آنچه هست گاهی در
شان و حد و اندازه این فرهنگ نیست و خیلی شفاف بگویم گاهی خیلی وقیحانه
است. من از جوکهای ایرانی خجالت میکشم و حتی گاهی از ایرانی بودنم
شرمنده میشوم که جنسیت و قومیت را دستمایه خنداندن قرار میدهیم و یکدیگر
را مسخره میکنیم. این در همه جای دنیا وجود دارد اما نه به این شدت! مهم
این است که ما بخندیم و بخندانیم بدون اینکه بخواهیم به کسی توهین کنیم.
در سریالهای ما همدیگر را تحقیر میکنیم تا مردم را بخندانیم. یکی از
نقدهای جدی که من به مجموعهها طنز تلویزیونی دارم این است که زن و شوهرها
دائم در حال دعوا و فحش دادن به هم هستند. اینها دوبارهسازی رفتار و
فرهنگ غلطی است که باید اصلاح شود نه اینکه به آن بخندیم. این یعنی وقاحت
را در خودمان تشدید کنیم.
در مقابل نظر شما برخی معتقدند این رفتارهای نادرست در طنز پر رنگ و
برجسته میشود تا زشتی آن بر مخاطب آشکار شود و احتمالا به اصلاح این
رفتار بپردازند.
این نگرش واقعا خنده دار است. ما با نشان دادن یک رفتار زشت نمیتوانیم
زشتی آن را برای مخاطب برجسته کنیم، بلکه باعث تشدید و دوبارهسازی آن
میشویم. اتفاقا علت علاقه من به سریال شمسالعماره به این دلیل است که
فاقد چنین ساختاری است و هیچکدام از این باجها را ندارد. شخصیتپردازی
در این سریال دو قطبی و متعارض نیست که یک آدم این سر طیف خوبی و دیگری آن
سر طیف بدی باشد یا زبان تمسخرآمیزی داشته باشد. ما باید عادتهای غلطی را
که در مجموعههای طنز به وجود آمده و بشدت نیز بر فرهنگ عمومی جامعه
تاثیر میگذارد اصلاح کنیم. خوشحالم که شمسالعماره در این فضا قرار ندارد.
شما اشاره کردید که ایرانیها طبع طنز پردازی دارند، ولی برخی آن را روحیه شوخ طبعی میدانند که با طنازی فرق میکند.
ببینید من خیلی اهل بازی با لغات و اصطلاحات نیستم. من خیلی راحت
نمیتوانم این واژهها و کلمات را تقسیمبندی کنم. من نمیدانم که اصلا
فرق بین طنز، کمدی و شوخی چیست. نه اینکه فکر کنم چنین تقسیمبندیهایی
غلط است، واقعا نمیدانم. اصولا اهل دستهبندی و تعریف نیستم که برای چیزی
تعریف داشته باشم. من کلا یک مقوله کمدی میشناسم که به وسیله آن
میتوانیم انسانها را بخندانیم. راستش این تعاریف و واژهسازیها مرا
اذیت میکند. این واژهها برای تبیین امور به کار میرود ولی گاهی اوقات
تشریح کلمات باعث پیچیده شدن فهم آنها میشود و کمکی به ما نمیکند.
میخواستم بپرسم شمسالعماره را جزو کدام دسته از طنزها قرار میدهید که
با در نظر گرفتن اینکه به تقسیمبندی چندان علاقهای ندارید، از آن
میگذرم. اما با توجه به اینکه خودتان صاحبنظر و نویسنده طنز هستید، چه
عاملی موجب شد در این سریال بازی کنید؟
قبل از این میخواهم بگویم گاهی اوقات هنرمند نباید تشریحی به کارش نگاه
کند. من دوست دارم کلیت کار برای من جذاب باشد هر چند اجزای آن دارای
اشکالاتی هم باشد. به همین دلیل در روش کاریام از کل به جزء میرسم نه از
جزء به کل. نگاه من به بازیگری و سینما مثل نگاه پزشکی نیست که برای شناخت
انسان به شناخت اجزای آن میپردازد بلکه شبیه روش عرفانی و فلسفی است که
رویکردی کل نگر به انسان دارد. برای من کلیت و ساختار مجموعه شمسالعماره
جذاب بود و نقشی که در آن داشتم ضمن اینکه نگاه کارگردان هم با نگاه من
درباره طنز و این کاراکتر سنخیت زیادی داشت؛ لذا بازی در این مجموعه را
پذیرفتم.
مش رحمت یک شخصیت ساده و خرافاتی دارد که در عین اینکه گاهی بد جنسیهایی
در وی وجود دارد، اما دوست داشتنی و جذاب است و بازی شما نیز آن را
باورپذیر کرده است، چطور به این نقش رسیدید. آیا ما به ازای چنین کاراکتری
را قبلا دیده بودید و تجربه عملی داشتید یا به جذابیت این نقش به
خلاقیتهای فردی خودتان بر میگردد؟
هر نقشی را که بازیگر بازی میکند مثلثی است که یک زاویه آن متن، یک زاویه
کارگردانی و زاویه دیگریاش بازیگر است. من متن را میخوانم و یک برداشت
از آن میکنم. کارگردان نیز با توجه به نقش، انتظاراتی از من دارد که باید
به آن توجه کنم و در نهایت من بازیگر به عنوان عنصر اصلی روی نقش تاثیر
میگذارم و عروسک خیمه شب بازی یا ربات نیستم که صرفا اجراکننده دستور
باشم. من نیز به عنوان بازیگر به اندازه دو عامل دیگر بر نقش تاثیر
میگذارم. اگر این سه عنصر در ارتباط با یکدیگر ترکیب شوند، نقش هم
تاثیرگذار و جذاب میشود و به نظر من مش رحمت به این دلیل دوست داشتنی
است. من سعی کردم مش رحمت را تا اندازه ای که متن و کارگردان از من خواسته
است سعی کردم در درون خودم پیدا کنم. در واقع نقش باید جزئی از خود من
باشد، چون در آن صورت است که باورپذیر میشود. اگرچه قصد ندارم خودمان را
با بازیگران بزرگ مقایسه کنم اگرچه میشود این کار را کرد میبینید که
مثلا دنیرو یا مارلون براندو همیشه نقشهای مختلف را بازی میکنند ولی باز
هم خودش هم در آن قابل تشخیص است و اینست که باعث موفقیت آن هنرپیشه و نقش
میشود. من همیشه تلاش میکنم نقش از درون خود من نشات بگیرد. پروسه درک
نقش باید یک پروسه خودشناسی برای بازیگر باشد، یعنی باید آن کاراکتر و
شخصیت را در درون خودتان پیدا بکنید. اگر قرار است نقش یک قاتل را بازی
کنید ببینید میتوانید قاتل باشید یا نه. چون معتقدم انسان بینهایت بعد
دارد. همه خصلتها در همه انسانها نهفته است، فقط ما به خاطر موقعیتی که
داریم یک بخش از آن را پرورش میدهیم. مثلا اگر یک انسان احساساتی مثل من،
تمام زندگیاش در جنگ باشد خواهناخواه برخی احساسات سخت و خشن هم در او
شکل میگیرد. بنابراین همه ما همه چیز را میتوانیم در درون خودمان ببینیم.
روش من در کار طنز، مثل اثر انگشتم میماند که در تجربه 56 ساله به من
هویت مشخصی داده است. این سلیقهای که در من به وجود آمده است در عرصه طنز
همانی است که در کارهایم میبینید
یعنی شما در شخصیت مش رحمت یا هر نقش دیگری بخشی از وجود خودتان را هم بروز میدهید؟
بله در واقع درهر نقشی خودمان را عریان میکنیم. در نقشهایی که دیدید من
ضعیفتر ظاهر شدم نقشهایی بوده که کمتر این اتفاق افتاده است و کمتر خودم
را عریان کردم. بنابراین من نقشهای دورتر از خودم را بیشتر دوست دارم؛
چون به خود شناسی من کمک میکند. هر چند نتیجهاش گم گشتگی بیشتر برای من
بوده است.
چرا؟ شناخت بیشتر که باید آدمیرا از گمگشتگی بیرون بیاورد.
برای اینکه من الان خودم را بیشتر در نقشهایی که بازی میکنم میشناسم
تا زمانی که نقش بازی نمیکنم. در واقع خود واقعی من همین نقشهایی است که
دارد بازی میکند.
برخی صاحبنظران معتقدند بازیگر باید در نقش فرو رود و در مقابل برخی
بازیگر خوب را کسی میدانند که فاصله خود را با نقش حفظ کند و آنها را
باهم خلط نکند. شما به کدامیک از این دو دیدگاه معتقدید؟
من در شرایط مختلف هر دو دیدگاه را تجربه کردم و لزوما این دو نوع
تقسیمبندی را مطلقا رد نمیکنم بستگی به خود بازیگر و شیوه کاری او دارد؛
ولی آخر خط بازیگری موفق است که با نقش مانوس باشد. مگر ما زمانی که خود
واقعیمان هستیم و نقش بازی نمیکنیم در خویش غرق میشویم؟ اینکه در
زندگی واقعی ما خودمان را کاملا میشناسیم یک دروغ بزرگ است و با تکیه بر
آن نمیتوانیم بگوییم من از نقش فاصله گرفتهام و خود واقعیام را از آن
تفکیک و حفظ میکنم. همه این نظریهها نسبی است و ما گمشده همیشگی هستیم.
آقای آییش شما در حوزه طنز تجربههای مختلفی داشتید، آیا بین طنز و
مدیومهای گوناگون مثل تلویزیون، سینما و تئاتر نسبتهای متفاوتی برقرار
است؟
به هر حال تمرکز مخاطب زمانی که تلویزیون نگاه میکند با زمانی که به
سینما و تئاتر میرود فرق میکند. در تلویزیون ما آدمها را کوچکتر از
واقعیت میبینیم و در سینما بزرگتر. دقت عمل یک کار سینمایی بیشتر است.
این دو مدیوم علاوه در کمیت مخاطب به لحاظ توقع مخاطب از آنها متفاوت است
لذا به نظر من کار طنز تلویزیونی باید عامتر باشد، نه اینکه سطحی و پیش
پا افتاده باشد.
مثلا نمیتوانیم بگوییم که تلویزیون مدیوم مناسبتری برای تولید طنزهای
فانتزی و شخصیت محور یا به شکل سریالی است و سینما محلی برای نمایش طنز
موقعیت؟
نه من فکر نمیکنم کار درستی باشد. طنز موقعیت فرصت و ظرافت بیشتری
میخواهد که بالطبع با توجه به سرعت کار در تلویزیون کمتر اتفاق میافتد،
اما اگر کسی موفق شود چنین کاری بکند قابل تقدیر است و نمیتوانیم بگوییم
که برای تلویزیون نمیشود یا نباید طنز موقعیت ساخت.
خود شما کدامیک از این سه مدیوم را برای ارائه بهتر کار طنز ترجیح میدهید؟
واقعیتش هیچکدام را بر دیگری ترجیح نمیدهم. نه اینکه بخواهم شعار دهم.
من این نگاه و رقابت منفی را که بین این رسانهها وجود دارد نمیپسندم. من
خودم سالها در تئاتر نخبهگرایی غرب کار کردم که تماشاچی کمی داشت. گاهی
اوقات دوست دارم خودم را در نسبت با مخاطب بیشتری محک بزنم لذا تلویزیون
را انتخاب میکنم و دوست دارم بازی و طنز را در هر سه حوزه تجربه کنم.
همیشه دوست داشتم این سوال را از شما بپرسم که این چند سالی که در سینما و
تلویزیون ایران مشغول به کار هستید با توجه به اینکه سالهای طولانی در
غرب زندگی و کار کرده اید آیا احساس رضایت میکنید؟
بله راضی هستم و از این تصمیمیکه گرفتم خوشحالم. اما این به این معنی
نیست که مشکلاتی ندارم. من در 40 سالگی که با مخاطبان نخبه غربی ارتباط
برقرار میکردم همیشه در خلوت خودم میدیدم چقدر زبان فارسی و فرهنگ خودم
را نیاز دارم. متاسفانه آنقدر از این جمله به شکل شعاری استفاده شده که
نگرانم بگویم من میخواستم به ریشههای خودم برسم و وصل شوم. ولی به هر
حال چنین حسی در وجودم بود و البته این صرفا یک ادعای روشنفکرانه نیست.
خیلیها بودند و هستند که سالها در خارج کشور زندگی کردند اما همواره
دوست دارند که در وطن خود به خاک سپرده شومند. شاید برایتان جالب باشد که
این خصلت صرفا مخصوص انسانها نیست برخی حیوانات مثل فیل نیز اینگونه است
که زمانی که میخواهند بمیرند به زادگاه خود برمیگردند.
با کولهباری از تجربه که از ایران و غرب دارید و تجربه کار طنز در
گونهها و مدیومهای مختلف اگر بخواهید سینمای طنز ایران را آسیب شناسی
کنید مهمترین چالشهای آن را چه میدانید؟
اینکه ما طنز را یک وسیله بشناسیم. میتواند این وسیله ابزاری باشد برای
رسیدن به یک گیشه بهتر، اینکه طنز را وسیلهای بسازیم برای گفتن یک حرف
به اصطلاح مهم! متاسفانه برخی از همکاران ما میگویند میخواستیم یک حرف
مهم را به مخاطب عرضه کنیم، لذا بهتر دیدیم که از زبان طنز استفاده کنیم.
در این حرف خیلی بیاحترامی به کار طنز وجود دارد در حالی که خود طنز فی
نفسه مهم است. یا برخی برای تفهیم برخی مقاصد سیاسی از طنز استفاده
میکنند که بازهم این نگاه به طنز آسیب میرساند، البته طنز سیاسی به
عنوان یک شاخه از طنز با ارزش است. ببینید مهمترین اشکال در جایی است که
ما به فرم طنز و روایت آن اهمیت ندهیم و از آن صرفا به عنوان ابزاری برای
کارهای دیگر استفاده کنیم. گاهی اوقات میبینیم که برخی پیام خیلی مهم را
با فرم بسیار ضعیف طنز ارائه میکنند و گمان میکنند کار بزرگی انجام
میدهند. به نظر من بزرگترین آسیبشناسی طنز در ایران اهمیت نداشتن خود
طنز و استفاده ابزاری از آن است.
در واقع باید کار طنز را جدی گرفت؟
دقیقا همینطور است. گاهی از من سوال میکنند کار بعدی شما کمدی است یا
جدی و من میگویم جدا کمدی است. اساسا خندیدن به دنیا و مشکلاتی که در
زندگی داریم یک نگرش و رویکرد خوبی است که باید در فرهنگ ما نهادینه شود.
اینکه ما به یک مشکل بخندیم به این معنی نیست که نسبت به آن بیاهمیت
هستیم، یا آن مساله بیارزش است یا به آن فکر نمیکنیم. اتفاقا زمانی که
انسان از بالا به مسالهای نگاه میکند میتواند به آن لبخند بزند. باید
برای کار طنز تقدس قائل شویم.
آیا برای شما مهم است که مخاطبان بیشتر شما را یک بازیگر طنز بدانند؟
نه من دلم میخواهد مخاطب مرا اینگونه بشناسد که میتوانم در ژانرهای
متفاوتی بازی کنم. اگر مرا صرفا یک بازیگر طنز بشناسند، آن وقت نقشهای
غیر کمیک به من پیشنهاد نمیشود و در یک قالب خاص محدود میشوم. من همیشه
سعی کردم از این مساله فرار کنم.
پایگاه فرهنگی تفریحی ایران ناز