***جزیره نیم نگاه***

از یازدهم تیزماه 1392 در آدرس http://jazireh2012.rozblog.comمنتظر شما عزیزان هستم

***جزیره نیم نگاه***

از یازدهم تیزماه 1392 در آدرس http://jazireh2012.rozblog.comمنتظر شما عزیزان هستم

استاد شجریان در جزیره

برادر بی‌قراره،محمدرضا شجریان

برادر بی‌قراره
آهنگ: محمدرضا لطفی
شعر: اصلان اصلانیان
اجرا: محمدرضا شجریان
تاریخ اجرا: بهمن ۵۷

پیش‌درآمد: شیدا و عارف
شاخه سنتی بخش کلاسیک موسیقی ایرانی، که «موسیقی ردیف» و «موسیقی دستگاهی» خوانده می‌شود، مجموعه‌ای از نغمات است که به تناسب لحن و حال و هوا، در فصل‌ها و بخش‌های متعددی دسته‌بندی شده است. تجمیع این نغمات در قالب دستگاه‌ها و آوازها و مایه‌های امروزی، حاصل تلاش برخی از هنرمندان دوره قاجار است. آنچه امروزه از موسیقی سنتی ایرانی می‌شنویم، بازخوانی، بازنوازی و بازپروری همین نغمات است، به اضافه برخی از نغمات موسیقی مناطق و نواحی ایران. تا مدت‌ها موسیقی رسمی ایران، همین نغمات بودند که توسط سازها و حنجره‌های ایرانی روایت می‌شدند. اما کم‌کم در جریان تعاملات فرهنگی، انواع دیگری از موسیقی نیز، به حوزه شنیداری فرهنگ ایرانی وارد شدند.

ورود رسم‌الخط و شیوه آموزشی موسیقی غربی، تغییر سازها و اضافه شدن وسایلی مانند ویلن و پیانو به مجموعه سازهایی که راوی موسیقی ایرانی بودند و بعدتر ورود نغمات غربی به مجموعه موسیقی ایرانی، در نهایت به خلق پدیده‌ای به نام موسیقی پاپ منتهی شد. با شیوع موسیقی پاپ، برخی موسیقی ایرانی را به صفاتی از قبیل کرختی و یکنواختی متصف کردند. این دسته از منتقدان موسیقی ایرانی، البته پر بیراه هم نمی‌گفتند. موسیقی سنتی ایران، در دهه‌های بیست تا پنجاه، بجز بارقه‌هایی کوتاه، موسیقی‌ای یک‌دست، یک‌نواخت و البته به شدت محزون بود. اگرچه بزرگانی چون ابوالحسن صبا، روح‌الله خالقی، جواد معروفی و... در همین دوره نغماتی پرانرژی و برانگیزاننده نیز ساخته و نواختند، اما جریان اصیل موسیقی ایرانی، کماکان در انزوا و زیر سایه موسیقی‌های تازه‌وارد ادامه حیات می‌داد. در این میان، حمایت بی‌دریغ دستگاه فرهنگی رژیم پهلوی، از موسیقی پاپ و موسیقی‌های ارکسترال نیمه‌غربی، که موسیقی مدرن ایران خوانده می‌شد، علاوه بر روند اجرا، روند آموزش موسیقی اصیل ایرانی را نیز مختل کرده بود.

اما از اوایل دهه پنجاه، جریانی بر پایه بازگشت به سنت، در میان برخی از اهالی موسیقی به وجود می‌آید. جریانی با محوریت استاد نورعلی برومند، در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایرانی. محمدرضا لطفی و حسین علیزاده، دو نوازنده و آهنگساز مشهور ایرانی، که در دهه پنجاه، دو یار دبستانی خوانده می‌شدند، جوانانی نورسیده و مستعد بودند که تحت تأثیر استاد نورعلی برومند و مکتب آموزشی‌اش، پرچم‌دار داعیه بازگشت به سنت و اصالت در موسیقی ایرانی شدند. «گروه شیدا» و «گروه عارف»، مجموعه‌ای از نوازندگان موسیقی ایرانی بودند که با محوریت این دو آهنگساز، جریانی اصیل را در موسیقی ایرانی آغاز کردند. درخشش این جوانان، در برنامه‌های مثل جشن هنر شیراز، و برنامه‌های رادیوی و تلویزیونی‌شان خیره‌کننده‌تر از آن بود که قابل‌انکار باشد. غرب‌گریزی این هنرمندان جوان، واکنشی بود به غرب‌گرایی شایع در دهه‌ چهل و پنجاه جامعه هنری ایران. استفاده نکردن از سازهای غربی، نظیر ویولن و پیانو در ارکستراسیون، پرهیز از ریتم‌های یکنواخت و ساده، و مراجعه دوباره به ریتم‌های پیچیده موسیقی ایرانی، اتفاقی بود که کم‌کم در کارهای این دو گروه افتاد و بعدها به پوست‌اندازی و نو شدن موسیقی ایرانی انجامید.


درآمد: محمدرضا لطفی
محمدرضا لطفی در سال ۱۳۲۵ در گرگان و در خانواده‌ای هنردوست به دنیا آمد. موسیقی را با یادگیری تار آغاز کرد و پس از اقامت در تهران، در هنرستان موسیقی و دانشکده هنرهای زیبا با یادگیری تئوری موسیقی ادامه داد. مدتی بعد به مرکز حفظ و اشاعه موسقی رفت و در مکتب استاد نورعلی برومند به فراگیری موسیقی پرداخت. در سال ۵۳ به عضویت گروه علمی دانشکده موسیقی درآمد و همزمان همکاری با رادیو را نیز آغاز کرد. در سال ۵۴ گروه موسیقی شیدا را در رادیو بنیان نهاد و با همکاری محمدرضا شجریان آثار ماندگاری را در حوزه موسیقی ایرانی پدید آورد...

حضور در هنرستان موسیقی و دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، مقدمه آشنایی لطفی با موسیقی جدید شد و چندی بعد ارتباطش با استادان قدیم موسیقی ایرانی، او را به موسیقی اصیل و سنتی ایران علاقمند کرد. لطفی با راه‌اندازی مرکز حفظ و اشاعه موسیقی در رادیو و تلویزیون، خطی جدید را در موسیقی ایرانی پی گرفت. از اوایل دهه ۵۰ به آهنگسازی روی آورد و ابتدا فرم‌های مرسوم موسیقی ایرانی، از قبیل پیش‌درآمد، ضربی و چهارمضراب را تجربه کرد. اما در ادامه از الگوهای پیش‌ساخته فراتر رفت. توجه به موسیقی نواحی و مناطق، مخصوصاً موسیقی کردی، غنایی ملودیک و ریتمیک به کارهای او بخشید. لطفی به «راز موسیقی ایرانی» پی برده بود.

خودش می‌گوید: «در ۲۳ سالگی تصمیم گرفتم موسیقی ایرانی را رها کنم و این کار را هم کردم؛ چون ویولن کلاسیک هم می‌زدم. دیدم که ردیف‌ها، ضربی‌ها و... را که زده‌ام، استادهای مختلفی را هم دیده‌ام و همه‌چیز را هم بلدم، دیگر برای چه ادامه بدهم؟ رفتم و مدت‌ها روی موسیقی کلاسیک غرب کار کردم و شب و روز به این نوع موسیقی گوش می‌کردم و تصمیم داشتم برای تحصیل به آمریکا بروم. تا این‌که یک‌روز در اتاقم چشمم به سه‌تارم افتاد که روی دیوار آویزان بود. دلم تنگش شد. برداشتمش و همین که دو تا ناخن به آن زدم اشک از چشمانم سرازیر شد.»


درآمد دوم: چاووش
محمدرضا لطفی، وقتی در روز هجدهم شهریور، برای تمرین به رادیو می‌رود، در محوطه رادیو، با نیروهای مسلح گارد شاهنشاهی روبرو می‌شود که در گوشه‌گوشه محوطه مخفی شده‌اند، تا مردم آنها را نبینند. وقتی لطفی پس از دیدن این صحنه، به دفتر هوشنگ ابتهاج، شاعر، و رئیس واحد تولید موسیقی رادیو وارد می‌رود، پرخاشگرانه می‌گوید من نمی‌توانم در رادیویی که پایگاه نیروهای مسلح شده است، کار کنم؛ و تلویحاً از ادامه همکاری با رادیو استعفا می‌دهد. بعد، این تصمیمش را با همکاران نوازنده‌اش، یعنی اعضای گروه شیدا، که آنها نیز از کشتار روز قبل میدان ژاله مبهوت و متحیر بودند، در میان می‌گذارد. یکی از نوازنده‌ها از لطفی می‌خواهد پیش از هرگونه تصمیم با هوشنگ ابتهاج مشورت می‌کنند. مشورت‌ها جمع را به این نتیجه می‌رساند که همه با هم از ادامه همکاری با رادیو و تلویزیون استعفا کنند. در نتیجه در روز یکشنبه نوزدهم شهریور، اعضای گروه شیدا، به همراه هوشنگ ابتهاج و محمدرضا شجریان ـ که نامه استعفا نیز به خط او نگاشته شد ـ به اتفاق استعفای دسته‌جمعی خود را از ادامه همکاری با رادیو اعلام می‌کنند.

پس از چند روز، اعضای گروه عارف نیز به اعضای گروه مستعفی شیدا می‌پیوندند. اعضای دو گروه شیدا و عارف، که حالا دیگر جایی برای کار نداشتند، به رهبری محمدرضا لطفی و حسین علیزاده، گروه چاووش را تشکیل می‌دهند. تمرینات گروه گاه در زیرزمین منزل هوشنگ ابتهاج انجام می‌شد و گاه در منزل محمدرضا لطفی. در مرحله نخست، برای آنکه شناسایی نشوند، کارهایی را برای گروه کر و بدون ساز تنظیم می‌کنند. بعدتر حسین علیزاده همان کارها را با یک ماندولین و گروه کر اجرا می‌کنند و بعدتر که دیگر به پیروزی انقلاب و سرنگونی رژیم پهلوی و فضای امنیتی‌اش مطمئن می‌شوند، با گروه نوازندگان به ضبط آثار مشغول می‌شوند. دو تصنیف «شب‌نورد (برادر بی‌قراره)» با صدای محمدرضا شجریان و «آزادی» با صدای شهرام ناظری، اولین محصولات اسم و رسم‌دارِ انقلابیِ گروه چاووش هستند که منتشر می‌شوند.

اعضای گروه چاووش، برای تکثیر نوارها هم خود دست به کار می‌شوند با قرض گرفتن بیست دستگاه تکثیر نوار، شبانه‌روزی به تکثیر نوارها می‌پردازند. محمدرضا لطفی خودش در چهارراه ولیعصر به فروش نوارها می‌پرداخت و مردم داغ‌دیده و پرشور و تشنه شنیدن نغمه‌های انقلابی، نوارها را می‌خریدند. چاووشی‌ها، با فروش نوارها، ساختمانی در مرکز تهران اجاره کردند و از آوارگی بیرون آمدند تا تولیدات‌شان را سر و سامان بدهند.

آموزه‌های اصیل موسیقی ایرانی و شور بی‌نظیر انقلابی، دست به دست هم دادند تا نغماتی بی‌نظیر در در موسیقی ایرانی پدید آید. محمدرضا لطفی به عنوان لیدر گروه، حسین علیزاده به عنوان مغز متفکر گروه، هوشنگ ابتهاج در مقام پدری معنوی، پرویز مشکاتیان به عنوان آهنگسازی خوش‌فکر و محمدرضا شجریان و شهرام ناظری، صاحب صداهایی ماندگار و پرشور، به همراه جمعی از نوازندگان جوان، که بعدها همگی به چهره‌های شاخص موسیقی ایرانی تبدیل شدند، گروهی را تشکیل دادند که بر اساس نغمات اصیل موسیقی ایرانی، با شور و حال و حزن و اندوه مردم انقلابی ایران، همراهی کنند. و البته، چند سال پس از انقلاب با خلوت‌گزینی و خانه‌نشینی هوشنگ ابتهاج و سفر علیزاده و لطفی به خارج از ایران، گروه چاووش نیز به خاطره‌ها پیوست.

درآمد آوازی: محمدرضا شجریان
محمدرضا شجریان در مهرماه ۱۳۱۹ در مشهد زاده شد. از کودکی تحت نظارت پدر، که قاری قرآن بود، قرائت قرآن را آغاز کرد و نخستین بار در دوازده سالگی و در مقام قاری قرآن بود که صدایش از رادیو خراسان پخش شد. پس از پایان تحصیل در دانشسرای عالی، به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و معلم شد. در همین ایام فراگیری سنتور را آغاز کرد و در سال ۳۷ برای خواندن آواز که از کودکی به یادگیری آن پرداخته بود، به رادیو خراسان رفت. چندی بعد برای اجرا در برنامه گل‌ها به تهران دعوت شد. خوانندگی در بیش از یکصد برنامه گل‌ها و برگ سبز، با نام مستعاد سیاوش بیدگانی، حاصل این دوره از فعالیت‌های اوست. از آغاز دهه ۵۰ و پس از آشنایی با نورعلی‌خان برومند و عبدالله‌خان دوامی، دوره‌ای تازه از خوانندگی شجریان آغاز شد. در این دوره شجریان علاوه بر فراگیری شیوه آوازی طاهرزاده و دیگر صاحب‌نامان عرصه آواز، تکنیک‌های تصنیف‌خوانی را نیز فرا گرفت و اندک‌اندک به تشخصی ویژه در اجرای آواز ایرانی رسید. اجرای کنسرت‌ها و ضبط برنامه‌های متعدد در سال‌های بعد از انقلاب، نام او را به عنوان خواننده‌ای مؤلف و توانمند، در موسیقی ایرانی جاودانه کرد. شجریان در سال ۷۸ موفق به کسب جایزه پیکاسو از سازمان یونسکو شد.

همکاری با هنرمندان مرکز حفظ و اشاعه موسیقی، خاصه محمدرضا لطفی و گروه شیدا، برای شجریان، گامی بلند در جهت رسیدن به تشخص ویژه هنری بود. محمدرضا شجریان در این سال‌ها توانست با تحقیق و تتبع در زمینه مکاتب مختلف آوازی، شیوه و لحن مختص خود را کشف و ابداع کند. اوج همکاری شجریان با لطفی و گروه شیدا، اجرای تصانیف انقلابی مجموعه نوارهای چاووش بود. شجریان، در کنار شهرام ناظری، خواننده اصلی گروه موسیقی چاووش محسوب می‌شد.

اوج: بیقراری
انقلاب اسلامی ایران، به روزهای اوج نزدیک می‌شود. شاه فرار کرده و امام خمینی قصد مراجعت به وطن دارد. حکومت شاهنشاهی به روزهای پایانی خود نزدیک می‌شود، اما دستگاه نظامی و امنیتی رژیم به شدت مشغول فعالیت است. کشتارها و بگیر و ببندها و حکومت نظامی به قوت خود باقی است و ترس بر دل‌ها حکومت می‌کند. خانه محمدرضا لطفی در امیرآباد و در کنار بیمارستان هزارتخت‌خوابی، فاصله چندانی با میدان انقلاب، که کانون تظاهرات مردمی است ندارد. لطفی روزها به به میان مردم می‌رود و شب‌ها ناظر آمبولانس‌های حاوی شهدا و زخمی‌هاست که آژیرکشان وارد بیمارستان می‌شوند.

یکی از شب‌های بهمن ۵۷، لطفی که با لباس آغشته به خون، خسته و پریشان به خانه برمی‌گردد، در جستجوی شعری که بیانگر حال مردم معترض باشد، شعری از اصلان اصلانیان می‌یابد: شب است و چهره میهن سیاهه... شعر به جانش می‌نشیند. سه‌تار را برمی‌دارد و ضبط را روشن می‌کند و آنقدر در مایه دشتی می‌نوازد و می‌خواند، که نغمه مناسب شعر را پیدا می‌کند و همان شب مقدمه و متن آهنگ برادر بیقراره را می‌نویسد. برای خواندن این اثر، کسی بهتر از شجریان و صدای شش‌دانگش پیدا نمی‌کند. شجریان البته به اندازه لطفی و بعضی دیگر از اعضای گروه شیدا سیاسی نبود، اما روزی که هنگام ورود به آپارتمان لطفی در امیرآباد، اعلامیه دعوت به جنبش بر علیه رژیم شاه را دستش دادند و البته تحت تأثیر دیگر اتفاقات سال ۵۷ و در رأس همه کشتار ۱۷ شهریور، آن‌قدر انگیزه یافته بود که پیشنهاد لطفی را برای خواندن تصنیف شب‌نورد بپذیرد.

یکی دو روز بعد، تصنیف برادر بیقراره، با شعر جواد آذر، آهنگ محمدرضا لطفی و صدای محمدرضا شجریان و با نوازندگی برخی از اعضای گروه شیدا، شبانه در استودیو بل ضبط می‌شود. دکلمه اشعار را نیز مهدی فتحی انجام می‌دهد. چند روز بعد این تصنیف در کنار ساز و آوازی محزون از شجریان و لطفی، و نیز تصنیف و آوازی از شهرام ناظری، با نام آزادی، تحت عنوان «چاووش ۲»، در قالب نوارهایی میان مردم توزیع می‌شود. با پیروزی انقلاب، محمدرضا لطفی نوار مادر شب‌نورد و آزادی را به تلویزیون می‌برد و اولین هدیه اهالی موسیقی سنتی را به انقلاب و مردم انقلابی تقدیم می‌کند.

شب است و چهره میهن سیاهه
نشستن در سیاهی‌ها گناهه
تفنگم را بده تا ره بجویم
که هر که عاشقه پایش به راهه
برادر بی‌قراره
برادر شعله‌واره
برادر دشت سینه‌ش لاله‌زاره
شب و دریای خوف‌انگیز و توفان
من و اندیشه‌های پاک‌پویان
برایم خلعت و خنجر بیاور
که خون می‌بارد از دل‌های سوزان
برادر نوجوونه
برادر غرق خونه
برادر کاکلش آتشفشونه
تو که با عاشقان دردآشنایی
تو که هم‌رزم و هم‌زنجیر مایی
ببین خون عزیزان را به دیوار
بزن شیپور صبح روشنایی
برادر بی‌قراره
برادر نوجوونه
برادر شعله‌واره
برادر غرق خونه

برادر کاکلش آتشفشونه

www.iranmusicnews.net

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد